منبع  درآمد خوب در مالستان

منبع  درآمد خوب در مالستان

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ولسوالی مالستان یکی از ولسوالی‌های کوهستانی و سرد سیر ولایت غزنی است. در این سرزمین شش ماه اول سال آب و هوای معتدل و شش ماه دوم سال سرد و خشک می‌باشد. فصل معتدل مالستان از برج حمل آغاز و در برج سنبله خاتمه می‌یابد و اما فصل سرد و خشک از ماه میزان الی حوت ادامه می‌یابد. در سابق در فصل گرما معمولاً دهاقین بیشتر به برداشت محصولات زراعتی شان مانند: گندم, عدس، مشنگ، کولول، شاخل و غیره می‌پرداختند، چون در آن وقت یگانه راه امرار معشیت ایشان را محصولات مذبور تشکیل می‌داد. اما بعد از باز شدن درهای خارج برای اهالی این منطقه بخاطر کار در کشور های خارجی سفر کردند و با کسب و کار مختلف در آنجا پول بیشتر جمع آوری نموده و در مالستان سرازیر نمودن که این موضوع باعث شد دهاقین به طور امتحانی دست به زرع حبوبات دیگر مثل لوبیا، نخود، باقلان، دال، و سایر حبوبات بزنند که خوشبختانه زرع آنها نتیجه ملموس به دست داد و علاقمند به ادامه زرع

ادامه نوشته

بیکاری مخفی در ادارات؛ مقصر کیست؟

 

حیات‌الله مهریار

در این روزها، یکی از بحث‌های مهم شبکه‌های اجتماعی، پرداختن به ساختار تشکیلاتی و بیم بیکار شدن تعداد زیادی از کارمندان ادارات دولتی است. زیرا تعداد کثیری از کارمندان دولت از ادارات مختلف بی‌سرنوشت شده‌اند و کارکنان تنقیص شده وزارت‌ها نیز معترض‌اند. تنها جوابی را که سخنگویان ادارات دولتی بیرون داده‌اند، مسلکی‌سازی و از بین بردن بیکاری مخفی در ادارات است. بی‌سرنوشتی کارمندان ادارات دولتی با وجودی که با کم‌ترین معاش استخدام شده‌اند، یک معضل جدید دیگری را در جامعه به بار خواهد آورد. حالا به واقعیت، دولت در جست‌وجوی از بین بردن بیکاری مخفی است؟ آیا واقعاً کارگزاران می‌خواهند ادارات را مسلکی بسازند؟ اصلاً چه کسانی عامل بیکاری مخفی در ادارات دولتی‌اند؟

بیکاری مخفی چیست؟

متخصصان مدیریت در باب بیکاری مخفی چنین می‌نگارند: «استفاده از نیروهای کارآمد و متخصص که دانش آن‌ها مرتبط با مکان اعمال نمی‌شود و در یک سیستم اداری و یا غیراداری در ظاهر نشان دهنده‌ کار است؛ اما در واقعیت این طور نیست. بیکاری پنهان با توجه به تناقض شغلی‌ که با آن تشکیلات دارد، نه تنها نقش سازنده‌ای را ایفا نمی‌کند، بلکه مشکلات فراوانی را برای آن سیستم و کل جامعه ایجاد می‌کند و این امر یکی از مشکلات ریشه‌ای سازمان‌ها، ادارات، تشکیلات دولتی و غیردولتی به شمار می‌آید.»

نظر به تعریف فوق، نمی‌توان انکار کرد که در ادار

ادامه نوشته

روشن‌گران-18

معرفی الحاج معلم حسن علی فکوری

 

ابراز امتنان دارم از انجمن اجتماعی استادان و تحصیل‌کردگان مالستان که بنده را از جمله اشخاص تاثیرگذار در عرصه معارف مالستان به شمار آورده اند. تماشا و مرور گذشته­ها، روندی که طی شده است را به ما نشان می­دهد، و این بهانه­ای‌ست تا آنجا که حافظه‌ام یاری می‌کند را به یاد بیاورم. چه در مقطعی از عمرم که شاگردان پای صنف­های‌ درس نشسته اند و تق تق نوشتن و پاک کردن تباشیر بر روی تخته‌ی سیاه را شاهد اند، یا به رقص بی‌وقفه‌ی قلم بر روی کتابچه­های شان چشم دوخته اند، یا به حرف‌هایم با دل و جان گوش سپرده اند، یا به اصلاح کار هنری روی کتابچه­شان را با حوصله و دقت مشاهده نموده اند و بسیاری دیگر.

اما وقتی خوب فکر می‌کنم و می‌بینیم بیشتر احساس افتخار و غرور می­کنم که کار و تلاشِ را که در این عرصه بحیث یک معلم داشته­ام تاثیر زیادی در زندگی‌ شاگردان و در راه‌هایی که برای ادامه‌ی مسیر زندگی‌شان انتخاب کرده اند، گذاشته است، چون اگر چیزی را گفتم و درسی که دادم خودم هم به آن حتی بیش از باور قبلی، اعتماد عملی داشتم. تص

ادامه نوشته

روشن‌گران مالستان – ۱۷

الحاج نهضت مالستانی

 

معرفی الحاج نهضت مالستانی

مقدمه: الحاج قمبر علی نهضت یکی از پیش‌کسوتان آموزش و ترویج علم و دانش در سطح ولسوالی مالستان ولایت غزنی است. او از سال ۱۳۵۹ هجری شمسی تا کنون که درست چهل سال را شامل می شود، همزمان در دو بخش؛ ملا امامی در مساجد (مناطق مختلف مالستان) و معلمی رسمی در لیسه عالی شینه‌ده مصروف آموزش، تدریس و تربیه کودکان، جوانان و نسل امروزی جامعه مالستان بوده و پسران و دختران بی‌شماری پس از آموزش نزد وی، راهی مکاتب، دانشگاه‌ها و اداره‌های دولتی و خصوصی شده است.

ادامه نوشته

روشن‌گران-16

معرفینامه علی یاور باهنر (مدرس حوزه علمیه امام صادق (ع ) واقع گنداب

در آخرین نفس‌های سال ۱۳۴۶ هـ ش دست توانای تقدیر مرا بار دوش خانواده ام نمود، خانوادۀ که از منظر اقتصادی متوسط بود، یعنی بهانه‌ای برای مردن نداشت. از آنجا که خانواده، ذوق سرشار به دانائی و دانش داشت، بازی‌های زیبای کودکانه ام را در آغازین فصل بازی‌گری و بازی‌گوشی بی رحمانه قربانی مسیر دشوار مکتب خانه‌ها  نمود و جوانه نازک و شکننده‌ی روان کودکانه ام، بجای  اینکه در فضای آزاد کودکانه ام رشد نماید و اندکی سختی و تلخی‌ها را همگام  با شیرینی‌های بی خیالی صباوت را نیز تجربه نماید رشد کند، زیر منگینه‌ی سیستم نا سالم آموزشی مکتب خانه‌های ملا امامان قریه که با چوب، چماق، تازیانه و تیاغ پشتوانه می‌شد، قرار گرفت. هنوز تصور و تصویر خیالی از شیوۀ تعلیم و  تأدیب‌های وحشیانه، مرا شوکه می‌سازد.

به هر  صورت، تحمل تلخی‌های مسیر آموزش، برایم  سبب ساز گردید. شاید  در آرزوی خانواده، دورنمائی امیدوار کنندۀ را مشق کردم که تشنگی فامیل به ادامه راه، افزایش یافت. شاید اواسط دهه‌ی   ۱۳۶۰ بود که شیرینی هم‌آغوشی خانواده، به تلخی مهاجرت در دیار سوکه مبدل گردید، در آن عهد، مراح الارواح می‌خواندم. خورد سالی و سطح پایین تحصیلم، مطابق به قانون پذیریش مدرسه نبود؛ اما پیشینه‌ی روابط دوستی و رفاقت برادر بزرگوارم جناب الحاج امینی با استاد علی‌زاده مالستانی چاره ساز گردید و استاد علی‌زاده بزرگوار، به پاس این پیشینه، مرا پذیرفت و مشفقانه دست مرا گرفته و در وادی پرپیچ و خم تحصیل، رهنمایی و همراهمی‌ام کرد. در نتیجه‌ی تلاش‌های خالصانه‌ی  وی، راه تحصیل را تا پایان سطح در محضر و منظر او پیمودم. دروس فلسفه، اقتصاد، زبان انگلیسی، آموزیش ورزش‌های رزمی و هم گاهاً تعلیم‌های نظامی،‌ جزء بدنه‌ی اصلی پروگرام تحصیلی حوزه بود و من توفیق پاس نمودن جلدین کفایه الاصول برا،  به ضمیمه دروس جنبی حوزه (  شرح منظومه  ملا  هادی  سبزواری (رح)، بدایته الحکمه و اصول  فلسفه  و روش رئالسم شهید مهطری ) تحصیل نمودم.

در اواخر سال ۱۳۷۰ هـ ش به شهر آرزوها (قم) رحل اقامت نهادم.  شهری که برای مهمانان ناخوانده اش جز دشواری ‌های  گمراه کننده چیزی رایگان نمی‌داد. با ورود در شهر قم، سعی کردم تا ناخوانده‌های خود را تکمیل کنم. پس از تکمیل شدن ناخوانده‌های سطح، بطور کامل به فلسفه رو آوردم. بخش الهیات بمعنی الاعم شرح منظومه هادی سبزواری را نزد استاد دهقانیان می‌رفتم و بخش الهیات بمعنی الاخص آن را نزد حاجی رحمانیان شرکت می‌کردم و بخشین منظومه را خواندم. حال اینکه قسمت آن را نزد استاد علی زاده نیز خوانده بودم و اسفار جلد اول را توسط نوار آیه الله جوادی آملی می‌خواندم. غرق درین رشته بودم که سال ۱۳۷۳ مجبوریت‌های مهاجرت، پایم را به ولایت اصفهان کشانید  و در آنجا سهولت ویژه‌ی  برای آن دسته از طلاب حوزه که  فاقد سند اقامه بودند، کارت اقامه موقت داده می‌شد و من  ضمن اشتراک در این پروسه، با پیشنهاد و  رهنمائی دوستان، درخواستی اشتراک در امتحان امتیازی حوزه علمیه  ذوالفقار را به دفتر این حوزه ارایه و خود را برای امتحان عیار کردم. حال اینکه شرایط اشتراک دشواری‌های زیادی را  داشت. متقاضی می‌باید از پایه تا بام سطح را امتحان بدهد و دارای سن مناسب نیز باشد. بحول  و قوه الهی دشواری‌های آزمون امتیازی را با موفقیت گذراندم و امتیاز ورود رسمی به حوزه را با نمرات قبولی، عالی و ممتاز دریافتم. روزگار  سخت مهاجرت سرانجام آغوش مهر گشود و لبخندی بر چهره‌ی اخم بسته اش نقش بست و دارنده‌ی بالاترین شهریه گشتم. از آن جا که سطح را کاملاً امتحان داده بودم، بجز دو درس حوزوی (خارج فقه و خارج اصول ) مصروفیت دیگری در حوزه نداشتم. فرصت مناسب برای اشتراک به  برنامه‌های جنبی یافتم  و سنگینی تلاش‌هایم را روی برنامه‌های  چون: انگلیسی، زبان عربی، خطاطی و ورزش متمرکز  ساختم. مضامین فوق را در بخش مرکز  زبان‌های خارجی (  دفتر  تبلغات ) تلمذ نمودم و انگلیسی و عربی را به اتمام رساندم. ورزش رزمی تکواندو پومسه را تا دان یک و خطوط اربعه ( ثلث، ‌نستعلیق، شکست

ادامه نوشته

روشن‌گران-15

زندگی نامه مرحوم عبداللطیف جویا

مرحوم عبداللطیف جویا در سال ۱۳۳۹ هجری شمسی در ولسوالی مالستان قریه غجور از توابع ولایت غزنی در خانواده فرهنگ دوست بدنیا آمده بود. با توجه به اینکه مرحوم از طرف خانواده در راه تحصیل علم تشویق میشد، شخصا خود مرحوم مغفور از همان اوائل به درس و تحصیل علاقه مندی شدید داشت که در سن ۵ سالگی به مکتب محلی، آخوندی شامل گردید. مکتب محلی مسجد را بسیار باعلاقه مندی ادامه داده در سن ۷ سالگی در مکتب دولتی سیر تله (شهید فیاض فعلی) شامل گردید. با اینکه اوضاع اقتصادی مردم در آن زمان خوب نبود مرحوم نیز از امر مستثنی نبود ضمن اینکه درس های خویش را با موفقیت و با فیصدی نمرات عالی پیش می برد و همیشه نمره دوم صنف خود بود، بعد از اوقات رسمی همراه با پدر مرحوم خویش در کارهای دهقانی یار و یاور بود. مکتب سیرتله در آنوقت متوسطه بود. مرحوم تا صنف هشتم آنجا درس خواند. در آن زمان کسانیکه خواستار ادامه تحصیلات بالاتر بودند از طریق گذراندن امتحان کانکور وقت، به لیسه های کابل معرفی می شدند.

مرحوم آقای جویا نیز واجد شرایط برای امتحان کانکور بود. در زمستان ۱۳۵۵ هجری شمسی برای شرکت در امتحان کانکور به ولسوالی مقر عزیمت کرد. بعد از گذراندن امتحان کانکور در خانه آبایی خویش برگشت و شدیدا اعلان نتایج کانکور را چشم انتظار بود تا اینکه در بهار ۱۳۵۶ نتایج کانکور اعلان شد. مرحوم آقای جویا با اخذ نمره عالی در لیسه ابن سینا کابل کامیاب گردیده بود. این موفقیت برای خانواده اش بسیار مسرت بخش بود. در بهار ۱۳۵۶ با آغار دروس مکاتب رهسپار کابل گردید و در

ادامه نوشته

روشن‌گران-14

معرفی استاد محمد موسی تورن

محمد موسی فرزند قربان در سال ۱۳۴۱ هـ ش در ولسوالی مالستان ولایت غزنی در یک خانواده‌ای دهقان پیشه، چشم به جهان گشود. وی در سال۱۳۵۰ خورشیدی در مکتب متوسطه شینه‌ده شامل مکتب گردید و تا صنف هشتم در آنجا به تحصیل خود ادامه داد. بعد از آنکه دروازه‌های مکاتب بر روی آن مرز و بوم مسدود گردید، با مشکلات زیاد به منظور ادامه تحصیل عازم کابل گردید. ذوق و علاقه زیاد او به علم و دانش باعث شد تا درخواستی را عنوانی وزارت معارف بدهد و خواهان ادامه تحصیل گردد که خوشبختانه زمینه ادامه تحصیل‌اش فراهم شد و در لیسه خیرخانه کابل شامل مکتب گردید. وی بعد از فراغت از لیسه خیرخانه شامل انستیتوت اتومیخانیکی کابل شد و بعد از فراغت از آنجا تحصیلاتش را در اتحاد جماهیر شوروی سابق در بخش‌های نظامی ادامه داد. بعد از بازگشت به وطن، نظر به ذوق و علاقه و روحیه خدمت‌گذاری که به مردم، کشور و جامعۀ خویش داشت، در بخش‌های مختلف نظامی کشور وظیفه اجرا کرد و پس از مرخص شدن از قطعات نظامی در سال ۱۳۷۱ با همکاری  محمد حسین فیاض و معلم ظریف انتظار و همکاری مردم محل، لیسه توحید بغرا را پایه‌گذاری و ایجاد کردند و دروس را در خانه‌های مخروبه و دکان‌های بازار بیوا آغاز نمودند. تورن محمد موسی مدت ۱۰ سال را در مکتب فوق به تدریس پرداخت و در جریان آن با مشکلات عدیده ای نیز مواجه گردید، اما نتوانست مانع تدریس وی گردد.

جناب تورن مدت ۷ سال را در لیسه شهید بصیر بغرا در دو تایم در بخش ذکور و نسوان به تدریس پرداخت و بعداً مدت ۱ سال به صفت مدیریت لیسه ذکور و نسوان شهید بلخی غیغانتو ایفای وظیفه نمود.

ادامه نوشته

روشن‌گران-13

معرفی استاد عیدمحمد پیکار

محترم عید محمد پیکار فرزند حسین علی درسال ۱۳۳۹ هـ ش در یک خانوادۀ متدین و اهل علم دیده به جهان گشود. عید محمد پیکار دوران ابتدائیه را در مکتب نی‌قول آبدانه میرآدینه مالستان سپری نمود. در سال ۱۳۵۴ در امتحان ورودی لیسه ابن‌سینا_کابل که در مکتب سلطان مودود جاغوری برگزار گردیده بود، شرکت نمود و در آن آزمون موفق به کسب مقام سوم گردید؛ اما به دلیل مشکلات فامیلی که پیش آمد نتوانست در لیسه متذکره مشغول تحصیل شود. با آنهم دست از تلاش برنداشت و با توجه به علاقه زیادی که به علم و یادگیری داشت، در لیسه میرآدینه طی سال‌های ۱۳۵۴ الی ۱۳۵۷هـ ش به تحصیل خود ادامه داد.

با شروع دوران جهاد و مشکلات ناشی از آن موفق به اتمام دوره لیسه نگردید و فقط تا پایان صنف دهم درس خواند و بعد از آن نظر به شرایط جامعه در جهاد سهم گرفت. وی یکی از اعضای برجسته سازمان نصر همان وقت بود و مانند بسیاری از شخصیت های مطرح آن روز، او نیز چند مدتی را در زندان گذراند. بعد از آزادی از زندان نظر به عقاید و اندیشه‌های که داشت در

ادامه نوشته

روشن‌گران-12

معرفی الحاج قدم‌شاه بصیر:

مقدمه:

الحاج قدم‌شاه بصیر، یکی از شخصیت هایی است که بخشی از عمر خود را به وظیفه ملا امامی در چند نقطه مالستان گذرانده و از آن طریق به آموزش و پرورش کودکان، نوجوانان و جوانان آن دیار پرداخته و در بخشی دیگری از زندگی اش به وظیفه معلمی رسمی پرداخته و از این طریق نیز کمک شایانی به تعلیم و تربیت نسل آینده آن دیار کرده است. آقای بصیر، زندگی‌نامه و فعالیت‌های تعلیمی خویش را این‌گونه به انجمن اجتماعی استادان و تحصیلکرده های مالستان فرستاده است:

زندگی‌نامه:

” در سال ۱۳۳۳ در قریه سوخته‌قُل ورده مکنک مالستان متولد شده و دوران کودکی را در زیر چتر مهر و محبت قبلگایم حاجی محمد باقر و عمویم حاجی آخند زوار سپری کرده و از آن‌ها مسائل زیادی را آموختم. مرحوم پدرم در سال۱۳۶۵ و عمویم در سال ۱۳۶۹ به جوار رحمت حق پیوستند.

پدرم از طریق خیاطی و کشاورزی روزگار بسر می برد.

عمویم حاجی آخوند زوار سال‌ها در مکنک به

ادامه نوشته

روشن‌گران-11

معرفی محمد کاظم صابری، آمر لیسه ولیعصر رباط

فریاد شوق و بازی اطفال دلکش است

وانگه به بام لانه خرد و محقری

خوشبخت طائری که نگهبان مرغکیست

سرسبز شاخکی که بچینند از آن بری

محمد کاظم صابری فرزند محمد ایوب در سال ۱۳۳۷ ه ش    در یک خانواده بسیار فقیر و مذهبی در قریه رباط و لسوالی مالستان ولایت غزنی متولد گردیده، سواد خواندن و نوشتن و قسمتی از ادبیات عربی را در مسجد از علمای منطقه آموخته و مدتی هم در مدرسه علمیه علیادتوی ولسوالی جاغوری مشغول تحصیل علوم دینی بوده است.

آقای صابری، باروی کار آمدن حکومت کمونیستی و تعطیلی مدارس دینی در کشور در اواخر سال ۱۳۵۸ ه ش رهسپار ایران گردیده و بعد از دو سال کارگری در امتحان حوزه علمیه مشهد مقدس قبول و مشغول فرا گیری علوم عربی، منطق، فقه و اصول  گردید و در بهار سال ۱۳۶۷ به وطن برگشته به امور تبلیغی و آموزشی پرداخت۰

فعال سازی کتابخانه عمومی المهدی مالستان در بازار شینده با همکاری طلاب مالستانی مقیم ایران، تدریس در مدرسه امام صادق مالستان و مدرسه رهبر شهید در مرکز بامیان که زیر نظ

ادامه نوشته

روشن‌گران-10

معرفی معلم بختیاری رحیمی

معلم بختیاری فرزند حسین در سال ۱۳۲۹ هـ ش در قریه مزار_مکلی میرآدینه در یک خانواده متدین دیده به جهان گشود. وی در سال ۱۳۴۰هـ ش شامل مکتب ابتدائیه میرآدینه گردید و در سال ۱۳۴۸ از متوسطه آن مکتب فارغ شد. معلم بختیاری به منظور ادامه تحصیلاتش در سال ۱۳۴۹ شامل دارالمعلمین هرات شد  و در سال ۱۳۵۱ هـ ش موفقانه آن دوره را به پایان رساند.

بعد از فراغت از دارالمعلمین در سال ۱۳۵۲ هـ ش به حیث معلم در مکتب متوسطه شینه‌ده مالستان تقرر حاصل کرد. بعد از شش سال خدمت به عنوان آموزگار در آن مکتب جهت اجرای ادامه وظایف به مکتب جلگه بهار ولسوالی ناهور تبدیل گردید. بعد از یک سال وظیفه مقدس معلمی از آنجا به لیسه عالی میرآدینه تبدیل گردید

ادامه نوشته

روشن‌گران-9

معرفی الحاج حسین علی شریفی

الحاج حسین علی شریفی فرزند محمد حسن مشهور به حاجی معلم در سال ۱۳۳۳ هـ ش در قریه مکلی میرآدینه مالستان در یک خانواده متدین چشم به جهان گشود. وی مکتب را در سال ۱۳۴۰ هـ ش در مکتب ابتدائیه میرآدینه آغاز نمود و در سال ۱۳۴۹ ه ش از صنف نهم به درجه اعلی فارغ گردید. حاجی معلم به منظور ادامه تحصیل با نمرات اعلی به دارالمعلمین پکتیا شامل گردید که در سال ۱۳۵۲ هـ ش به درجه سوم نمره عمومی و امتیاز شاملیت پوهنتون آزاد (شمولیت در پوهنتون به رشته دلخواه بدون امتحان کانکور) و بخاطر بالا بودن نمرات به سویه بکلوریا فارغ گردید.

الحاج حسین علی شریفی به خاطر ضعف اقتصادی از ادامه تحصیل منصرف گردید و درخواست معلمی را نمود که در سال ۱۳۵۳ هـ ش به حیث معلم در مکتب نسوان جاغوری مقرر گردید و بعداً به مکتب مکنک مالستان تبدیل گردید. وی از آنجا به مکتب سوکه مالستان به حیث سرمعلم تبدیل و وظیفه اجراء کرد.

حاجی معلم در زمان رژیم خلقی‌ها به جرم داشتن دیدگاه متفاوت از طرف ولسوال وقت به مکتب شینه ده مالستان و از آنجا به مکتب کمرک مالستان بعداً به مکتب راباط بطور جزایی تبدیل گردید. بعد چند از چند سال ایفای وظیفه در آنجا، نظر به درخواستش دوباره به مکتب شینه ده تبدیل گردید تا اینکه انقلاب مردمی شروع شد و مکاتب نیز تعطیل گ

ادامه نوشته

روشن‌گران-8

 زندگی‌نامه استاد محمد ظاهر” ابراهیمی”

محمد ظاهر” ابراهیمی” فرزند میر جانعلی در سال ۱۳۳۷ ه ش در دیبه مکنک ولسوالی مالستان متولد شده و تحصیلات ابتدائی خویش را در مکتب خانگی تا مقطع صرف‌میر و مکتب صنفی را در سال‌های ۱۳۴۶_۱۳۴۸ در مکتب ابتدائیه شینه‌ده تا صنف سوم سپری نمود و از آنجا به مکتب ابتدائیه مکنک سه پارچه نموده و تاصنف ششم در این مکتب به دروس خویش ادامه داد و از آنجا راهی مکتب متوسطه میرآدینه گردید.

صنف هفتم و هشتم را در این مکتب ادامه داد و برای ورود به صنف نهم، در جاغوری امتحان لیاقت داد و جذب لیسه ابن سینا در کابل شد. در لیسه ابن سینا تا صنف دوازدهم ادامه داد، اما بنابر فضای اختناق و تهدیدهای ناشی از حکومت خلقی‌ها، صنف دوازدهم را نا تمام گذاشته و به مالستان بازگشت نمود و به صفوف مجاهدین پیوست.

بعد از شکست دادن حکومت کمونیست‌ها در مالستان در جبهه سنگماشه، زرکشان و لومان تحت قوماندانی شهید بوستانعلی مجاهد شرکت کرد، تا اینکه روس‌ها شکست خورد و به زادگاهش برگشت نمود.

ادامه نوشته

روشنگران_7

زندگی نامه محترم سر معلم محمد قیوم خان

 

محترم محمد قیوم خان فرزند مرحوم الحاج محمد جعفر خان به تاریخ ۸ سنبله سال ۱۳۳۱ هـ ش در قریه مکلی میرآدینه مالستان چشم به جهان گشوده. وی در سال ۱۳۳۹هـ ش شامل مکتب ابتدائیه میرآدینه شد و بعداً در سال ۱۳۴۵ هـ ش به منظور ادامۀ تحصیل عازم کابل گردید و درس‌هایش در مکتب متوسط ابن سینا ادامه داد. قیوم خان بعد از گذراندن موفقانه آن دوره در ۱۳۴۸ به صنف دهم شامل دارالمعلمین سید جمال الدین شد و سر انجام در سال ۱۳۵۰ هـ ش از صنف دوازدهم فارغ التحصیل گردید.

معلم قیوم خان نظر به تقاضای همان وقت در سال ۱۳۵۱ هـ ش به وظیفه مقدس معلمی در مکتب متوسط میرآدینه مالستان تقرر حاصل کرد و تا ۸ جوزا ۱۳۵۸ هـ ش بحیث معلم ایفای وظیفه نمود. سال ۱۳۵۸ هـ ش توأم بود با شروع شدن جنگ‌های داخلی که منجر به فلج و بسته شدن مکاتب گردید. معلم محمد قیوم خان نیز چارۀ جز ترک وطن ندید و در سال ۱۳۶۰هـ ش عازم کشور ایران شد. وی مدت دو سال را در آنجا اقامت گزین بود. در سال ۱۳۶۸هـ ش مکتب میرآدینه زیر پوشش‌ موسسۀ همبستگ

ادامه نوشته

روشنگران_6

معرفی انجنیر محمد اسحق “سالک”

انجنیر محمد اسحق «سالک» فرزند محمدعلی خان، فرزند کربلایی نوروز علی، فرزند خدا نظر خان، فرزند جرس علی خان هزاره، در سال ۱۳۳۴ در قریه چهار قلعه نوده خوردک زایده مالستان چشم به جهان گشود. وقتی پنج سال داشت، مادرش را از دست داد و از نوازش و مهر مادری بی نصیب ماند. پدرش محمدعلی خان به حیث خزانه دار ولسوالی مالستان وظیفه رسمی داشت، پسرش را باخود در میرآدینه (مرکز ولسوالی ) برده و همرای خودش در ماموریت مالیه آن وقت زندگی داشتند. آن زمان یگانه مکتب ابتدائیه در مرکز ولسوالی موجود بود. در سال ۱۳۴۱ ه ش به صنف اول این مکتب شامل گردید، دور از دیگر اعضای فامیل در اتاق مسافری تعلیمات ابتدایی مکتب را دنبال کرد. در فصل زمستان تعلیمات مروج دینی را نزد ملا امام مکتب فرا می‌گرفت. وی توانست دوره ابتدائیه مکتب را موفقانه با نمره اول صنف به اتمام برساند. آن زمان مکتب ابتدائیه میرآدینه به متوسطه ارتقا یافت. وی دوره متوسطه را نیز به درجه اول نمره از صنف نهم فراغت حاصل کرد. تعلیمات دینی را نیز تا کتاب مراح نزد ملا امام مکتب فرا گرفت، از آنکه محل بود و باش وی در ماموریت مالیه بود، از نزد ماموران بسیار لایق و ورزیده غلام سخی خان قیاق، میرزا برات، علی گل بوری و میرزا رسول زردک که نویسنده گان ماهر و چیره دست بودند،  املا و انشاء را آموخت. در سال‌های صنوف هفتم، هشتم و نهم امور اداری شعبه خزانه، واردات و اداری ماموریت مالیه را به عهده داشت و همه امور را بخوبی هرچی تمام انجام می‌داد. از آنکه وی خط خوب داشت، امور اداری مکتب متوسطه را نیز انجام می‌داد، حتا نتایج صنوف را نیز با معلمین درست و تکمیل می‌کرد. وی بعد از فراغت از صنف نهم مکتب متوسطه میرآدینه چون اول نمره فارغ شده بود، به مکتب تخنیک ثانوی کابل معرفی گردید. وی صنف دهم، یازدهم و دوازدهم ثانوی را در مکتب تخنیک ثانوی در رشته مهندسی به اکمال رسانید و در سال ۱۳۵۱ از تخنیک ثانوی فراغت حاصل و رسماً به وزارت پلان آن وقت معرفی گردیدند که در برج حمل سال ۱۳۵۲ به حیث معاون انجنیر در ریاست سرک سازی وزارت فواید عامه مقرر گردید.

از تاریخ ۲ ثور سال ۱۳۵۲ تا برج عقرب همان سال در پروژه سرک سازی در یونیت قوای کار در پروژه سرک گردن دیوار _ پنجاب، خدمتی اعزام گردیده و این مدت را به کمال موفقیت، امور انجنیر

ادامه نوشته

روشنگران_5

 معرفی محترم مدیر نبی خان، آمر اسبق معارف مالستان

مقدمه: این زندگی‌نامه مدیر محمد نبی خان، با نوشته و قلم ایشان به دسترس کمیته فرهنگی انجمن استادان و تحصیل‌کردگان مالستان قرار گرفته و آن را همانند زندگی‌نامه های دیگر روشنگران مالستان، بدون دخل و تصرف به دست نشر می‌سپارد.

به نام آن که جان را فکرت آموخت

چراغ دل به نور جان بر افروخت

این جانب محمد نبی فرزند مرحوم محمدعلی وکیل در یک خانواده روشن به دنیا آمده ام و تحصیلات ابتدایی‌ام را نزد ملای مکتب آغاز کردم و سپس در سال ۱۳۳۹ در مکتب ابتدائیه میرآدینه مالستان شامل و تا صنف ششم در آن جا دانش آموختم. پس از آن در مکتب متوسطه ابن سینای کابل تا صنف نهم به تحصیلم ادامه دادم و بعد از فراغت از صنف نهم، به دارالمعلمین اساسی پروان شامل و تا صنف دوازدهم دانش‌های مسلکی تربیه معلم را فرا گرفتم.

پس از فراغت، از طریق ریاست تربیه معلم وزارت معارف به حیث معلم به مدیریت معارف ولایت غزنی معرفی گردیدم. مدیریت معارف ولایت غزنی به اساس نیازمندی مکتب متوسطه میرآدینه مالس

ادامه نوشته

روشنگران_4

معرفی شادروان استاد عبدالحکیم خان  “طارق” (مالستانی)

نویسنده : فضل الله “حکیمی”

همان‌طوری که تاریخچه هرتبار و خانواده باید به دست خود آن‌ها به رشته‌ی تحریر آید تا معرف اصلی و حقیقی آن‌ها باشد، بنا بر این، برخود لازم دانستم که مختصر زندگی‌نامه‌ی پدرکلان مرحومم جناب استاد عبدالحکیم خان طارق را نوشته کنم تا مردم از چگونگی زندگانی آن استاد فرزانه که مانند یک ستاره‌ی پر نوری بود و ذهن و روان او از نور علم درخشان بود، معلومات حاصل نمایند.

(عبدالحکیم خان “طارق” مالستانی) فرزند شادروان قاری غلام نبی خان قوم خاشه از فرزندان میرادینه مسکونه دهن بوم گودال میرادینه بوده است. این استاد بزرگ در خانواده‌ی ثروتمند و دانش‌پرور در سال ۱۳۰۱هجری شمسی در شهر کابل چشم به جهان گشود که به اثر فشار دولت عصر، پدرش را به عنوان (کته خانه) «خانواده‌ی بزرک» به قید اسارت در شهر

ادامه نوشته

روشنگران_3

معرفی مدیر محمد هاشم مالستانی

مدیر محمد هاشم مالستانی فرزند محمد جعفرخان نواسه شیخ محمد باقر خان در سال ۱۳۲۸ ه خ در منطقه

خوردک زایده ولسوالی مالستان ولایت غزنی متولد گردیده، ایشان دروس دینی را تا عمر ۱۳ سالگی نزد ملای قریه فرا گرفته است، سپس با سپری نمودن امتحان سویه در صنف پنجم شامل مکتب گردیده و تا صنف ششم در مکتب سلطان مودود وقت در جاغوری درس خویش را ادامه داده است. بعد از فراغت از صنف ششم از مکتب سلطان مودود جاغوری به مکتب لیسه عالی غازی در ولایت کابل سه پارچه نموده و در سال ۱۳۴۹ ه خ از لیسه عالی غازی فارغ و به صنف سیزدهم تربیه معلم شامل و در آنجا تحصیلات خویش را ادامه داده است.

بعد از فراغت از تربیه معلم درسال ۱۳۵۱ در لیسه سلطان مودود جاغوری که فعلن به نام لیسه عبدالغفور سلطانی تغییر نام یافته به حیث معلم مقرر و مدت یک سال را در آنجا وظیفه مقدس معلمی را به پیش برده است. در سال ۱۳۵۲ه خ در مکتب ابتداییه مکنک ولسوالی مالستان تبدیل و تا سال ۱۳۵۶ ه خ در آن جا به حیث سرمعلم ایفای وظیفه نموده است، در سال ۱۳۵۷ ه خ دوباره به ولایت ج

ادامه نوشته

روشنگران_2

 عرفی شادروان مدیر محمد اسحاق فیضی!

مقدمه:

مرحوم مدیر محمد اسحاق فیضی از پیشگامان و پیش‌کسوتان عرصه معارف مالستان، بعد از یک عمر آموزش، تدریس، مدیریت و نظارت مکاتب، اواسط هفته روان دار فانی را در شهر کابل وداع گفته و پیکر ایشان در زادگاه‌اش مالستان به خاک سپرده شد.

بدین مناسبت، انجمن اجتماعی استادان و تحصیل‌کردگان مالستان درگذشت این شخصیت علمی، حلیم و بردبار را به خانواده بزرگ ایشان از جمله به برادر بزرگ‌اش مدیر محمد نبی خان، برادر کوچک‌اش محمد موسی اخلاقی، فرزندش انجنیر محمد آصف ذهین رییس فواید عامه ولایت غزنی و سایر اقارب و وابستگان، بخصوص برای خانواده معارف ولسوالی مالستان و شاگردان و همکاران ایشان تسلیت گفته، برای آن مرحومی، بهشت برین و برای بازماندگان اش صبر و بردباری آرزو می‌کند.

 

زندگی‌نامه:

مرحوم مدیر محمد اسحاق فیضی فرزند محمدعلی خان در سال ۱۳۳۲ ه ش در یک خانواده متدین و خدمت گذار مردم شریف ولسوالی مالستان چشم به جهان گشود. در سال ۱۳۳۹ شامل مکتب ابتدائیه جدید التاسیس میرآدینه ولسوالی مالستان گردید و همزمان با دوره تحصیل که مکتب ابتدائیه میرآدینه به متوسطه ارتقا یافت، به درجه عالی، دوره متوسطه را به پایان رسانید که با کسب نمره عالی (نمره دوم) شامل دارالمعلمین عالی هرات گردید. در سال ۱۳۵۱ از دارالمعلمین متذکره فارغ و در سال ۱۳۵۲ به حیث معلم در مکتب متوسطه میرآدینه تقرر حاصل نمود و تا سال ۱۳۵۴ وظیفه مقدس معلمی را ادامه داده و سپس با لیاقت و شایستگی که داشت، از طرف مدیریت عمومی

ادامه نوشته

روشنگران-1

ادامه نوشته

معرفی شادروان مدیر محمد اسحاق فیضی

مرحوم مدیر محمد اسحاق فیضی فرزند محمدعلی خان در سال ۱۳۳۲ ه ش در یک خانواده متدین و خدمت گذار مردم شریف ولسوالی مالستان چشم به جهان گشود. در سال ۱۳۳۹ شامل مکتب ابتدائیه جدید التاسیس میرآدینه ولسوالی مالستان گردید و همزمان با دوره تحصیل که مکتب ابتدائیه میرآدینه به متوسطه ارتقا یافت، به درجه عالی، دوره متوسطه را به پایان رسانید که با کسب نمره عالی (نمره دوم) شامل دارالمعلمین عالی هرات گردید. در سال ۱۳۵۱ از دارالمعلمین متذکره فارغ و در سال ۱۳۵۲ به حیث معلم در مکتب متوسطه میرآدینه تقرر حاصل نمود و تا سال ۱۳۵۴ وظیفه مقدس معلمی را ادامه داده و سپس با لیاقت و شایستگی که داشت، از طرف مدیریت عمومی معارف ولایت غزنی به حیث سرمعلم مکتب متوسطه سبزک مقرر گردید. ایجاد و اعمار ساختمان مکتب سبزک یکی از کارهای زیربنایی بوده است که در زمان اداره و ایفای وظیفه وی در این مکتب انجام شده‌است.
در سال ۱۳۵۸ موصوف از پیشگامان آغازگر انقلاب علیه حکومت دست نشانده شوروی بود که بعد از سقوط حکومت در ولسوالی مالستان مکاتب از فعالیت بازماند و نامبرده مصروف فعالیت های جهادی گردید.
بالاخره در سال ۱۳۶۵ با جمعی از استادان منطقه تحت رهبری برادر کلان اش مدیر محمد نبی خان لیسه عالی میرادینه را دوباره فعال و مدیریت لیسه عالی میرآدینه را تا سال ۱۳۹۴ به عهده داشت.

ادامه نوشته

کشت ماکان

کشت ماکان یکی از بازی‌های مورد علاقه ام است. چنان مهارتی پیدا کرده ام که نه محمد جمعه می‌تواند مرا از زمین بیرون کند و نه غلام رضا. وقتی توپ در میدان غلام رضا می‌ماند مثل آهو خیز می‌زنم. خیز می‌زنم به گوشۀ خط میدان خود ما. غلام رضا می‌زند توپ را محکم، ولی بی هدف. گاهی هدفش دقیق و مناسب است. ولی مهارتی که دارم فقط با پرش بیست سانتی تا پنجاه سانتی توپش می‌رود بی هدف. من در بازی کشت ماکان مهارت بالای دارم. در قریه هیچ یک بچه‌ها را با خودم به مقایسه نمی‌گیرم. من مهارت دارم. مهارت عالی که دیگران اصلاًً متوجه آن نیست و یا فکر شان کار نمی‌کند. نمی‌دانند وقتی توپ به زمین حریف می‌ماند باید زود خود را در کنج میدان برساند و اگر کمی تغافل کند توپ به بدنش اصابت می‌کند و کشته می‌شود و از بازی بیرون. مهارت من از هوشیاری ام است. می‌دانم باید بادی که مسیر توپ را تغییر می‌دهد درنظر گرفت. وقتی توپ در میدان ما می‌ماند تا دیگران خود را جم و جور می‌کند با درنظر گرفتن مسیر باد می‌زنم به حریف. گاهی به پشتش می‌خورد و گاهی به پایش. مهارت بالای در کشت ماکان دارم. حتا خط کشیدن کشت ماکان را چنان دقیق و راست می‌کشم که همه فکر می‌کنند که از تار رجه استفاده کرد ام. تنها کسی که ازش حساب می‌برم نوروز است. او

ادامه نوشته

بد قدم

بد قدم

روح الله الهام

      قدمهایش را آهسته آهسته برداشت. با شهامت تر از اول حرکت کرد. شب تاریک بود؛ آرام وغمگین. ترس ناخواسته تمام وجودش را فرا گرفت. به هیج چیز اعتماد نمی‌کرد اشکال درهم  و مبهم به چشم می‌خورد با تمام تلاش قدم اولی را برداشت با ترس به سیاهی نزدیگ شد. درست تشخیص نتوانست ناچار لمس اش کرد. ناگهان صدای بلندی در فضای تاریک پخش شد. نرگس لرزید! چند قدمی هم به عقب برگشت صدای وحشتناکی بود مثل زلزله. برای چند لحظه رازش اش را فاش شده دانست. ترس اش بشتر به خاطر بیدار شدن خشویش بود. پاهایش سستی کرد آب دهن اش را قورت داد. مثل بت بامیان خشکِ مرگ ایستاد. خوب بود کسی صدا را نشنید. شاید هم اصلا اهمیت نداده بودند. جرأت اش بشتر شد. لبخند کمرنگی زد. زیر لب چیزی گفت شاید خودش را موفق احساس کرد. هیجانی ش

ادامه نوشته

سالیاد شهدای امنیت را گرامی میداریم

دو سال قبل در چنین روزی ددمنشان خون آشام بر ولسوالی های مالستان و جاغوری یورش بردند و آرامش مردم را زدودند. در این میان جوان با احساس به منظور حمایت نیروهای امنیتی و مردم این دو ولسوالی به جاده ها ریختند و دادخواهی کردند. اما با تأسف در راه برگشت از تظاهرات آماج حمله انتحاری قرار گرفتند و به شهادت رسیدند. 

مدیریت صفحه میرآدینه ضمن عرض تسلیت به خانواده شهدای معظم کابل، مالستان و جاغوری یاد و خاطرات آنان را گرامی داشته و از مقامات مسئول میخواهند تا متحدانه در مقابل چپاولگران و وحشت آفرینان قاطعانه بی ایستند. روح شان شاد و یاد شان جاویدان باد!

 

از پامیر یک به پامیر دو...

هوا تاریک است و گاهی صدای فیر کلاشنکوف گوش‌هایم را می‌خراشد. خسر مادرم سرش را پیچانده با لحاف و همان طوری خوابش برده است. مصطفی پسرم دوسال بیشتر ندارد، عمرش در فضای خوفناک و دود باروت جنگ اینجا سپری شده. او هم با صدای خوفناک انفجار و مرمی‌های که رد و بدل می‌شود عادت کرده و در بغلم خوابش برده. الیکین کهنه خانه با ناز می‌سوزد و نور کمرنگ از خودش پخش می‌کند. به اندازه ای که می‌شود اشیای داخل خانه را تشخیص داد. به فکر می‌روم. به فکر گذشته هایم. به فکر روزی که شوهرم مرا خواستگاری کرده بود. سه ماه از فوت شوهر قبلی ام نگذشته بود که سید شاه چراغ سرخ و سبز را برایم نشان داد. خوب یادم است که گفته بود:" بختاور جان! مه دلداده تو شده ام. از تو موشه از خدا موشه مره قبول کو. توره د هر جای که خود تو بخایی موبروم. دکان دیروم. موتر دیروم. روزگار مه شکر جوره. آجه قد بابی پیر شده. بعد ازو مه و تو هستیم خوش و خوش

ادامه نوشته

مختصرزندگی نامه مرحوم الحاج نادرشاه خان رحیم یار

الحاج نادرشاه‌خان رحیمیار فرزند الحاج علی‌جان‌خان فرزند محمدشفیع‌خان مالستانی، در سال ۱۳۱۴ خورشیدی در یک خانواده‌ی متدین، متنفذ و نامدار در قریه‌ی قوشنگ میرآدینه‌.ولسوالی مالستان ولایت غزنی چشم به جهان گشودودرمکتب خانه رایج عصرشدانش اندوزی نمود.

مرحوم حاجی نادرشاه‌خان از آوان جوانی با همت و درایتی که داشت، به رهبری اجتماعی پرداخت و به عنوان قریه‌دار، رابط بین مردم و حکومت وقت بود. وی از خواسته‌ها و حقوق مدنی مردم قاطعانه و مردانه دفاع نموده و در مقابل سردمداران مستبد حکومتی زمانش سر خم نکرده و با جدیت تمام، از منافع مردم دیارش حراست نمود.

آن بزرگ‌مرد در سخاوت، شجاعت، مروت و صداقت، الگوی تمام‌عیار بود. وی در مهمان‌نوازی و مردم‌‌داری، که از پدر بزرگوارش به ارث برده بود، زبانزد خاص و عام بود.

او مرد عیّار و نستوه بود و در برابر هرگونه سختی و فشار، سر حرفش مردانه می‌ایستاد. در فرهنگش واژه‌ی شکست و ناامیدی وجود نداشت. با خدایش ارتباط عاشقانه داشت و نماز و تلاوتش هرگز فراموش نمی‌شد. مردم فرودست و فرادست از دید او تفاوتی نداشت، از رابطه‌ی اجتماعی بی‌نظیری برخوردار بود، با بزرگان با آزرم، با جوانان رفیقانه و با کودکان با محبت و پدرانه برخورد می‌نمود. وی محبوب تمام دل‌ها بود.

اومردانه زیست ویک عمربه مردمش خدمت نمودوسرانجام ساعت ۶:۳۰صبح روزسه شنبه تاریخ ۱۳۹۹.۷.۲۲به عمر۸۵سالگی پدرودحیات گفت وبه جاوودانگی شتافت روحش شادویادش جاودان باد!

از صفحه دین محمد فرهنگ

 

روایتی از شفاخانه صدری ابن سینا، آخرین ایستگاه زنده‌گی

روایتی از شفاخانه صدری ابن سینا، آخرین ایستگاه زنده‌گی

حیات‌الله مهریار

از پنج روز بستری شدن مادرم، سه شبانه روز را به عنوان «پای‌واز» در شفاخانه ملی و تخصصی صدری ابن‌سینا حضور داشتم. سه شبانه‌روز برایم هم سنگین تمام شد و هم توانستم بسیاری مسایل را که تاهنوز با آن‌ها مواجه نبوده‌ام، درک کنم. به باور من تنها جایی که وحدت ملی در کشور رعایت می‌شود، همین شفاخانه‌ها است. مریضان قلبی و تنفسی زیادی از گوشه و کنار کشور با آخرین امید و یا به قولی آخرین ایستگاه زنده‌گی به همین شفاخانه مراجعه می‌کنند. تعدادی شفایاب می‌شوند و خوشحال به آغوش گرم خانواده بر‌می‌گردند و تعدادی هم بدون درنظر‌گرفتن، قوم، مذهب، زبان و یا منطقه، دار فانی را وداع می‌گویند. در این شفاخانه کسانی را ملاقات می‌کنی که به دلیل جنگ و باروت مشکلات زیادی را سپری کرده و خود را به شفاخانه رسانده‌اند تا حد‌اقل مریض‌شان را که گویا آرمان به دل نماند که تداوی نکردند، از مرگ نجات دهند. فضای شفاخانه صمیمی است، چون همه‌ دردمندان و حاجت‌داران آن‌جا گرد می‌آیند و انتظار رخصت و یا مرگ عزیزان‌شان را می‌کشند. جوانی که از عروسی‌اش تنها چهار ماه می‌گذرد و خانمش را به نسبت بزرگ شدن قلبش از دست می‌دهد، فرقی نمی‌کند که از میمنه است، ولی همه برایش تسلیت می‌گویند و خود را در غمش شریک می‌دانند. یا پدر یک قوماندان اردو از ولایت پروان، وقتی قلبش می‌ایستد، همه سوگوار می‌شوند. یا پیر‌مردی که در هر تار ریشش رنج و مشقت روزگار را می‌توان خواند و از ولسوالی جنگ‌زده و نا‌امن غزنی (اندر) با دنیایی از غم و

ادامه نوشته

بی‌توجهی به میراث فرهنگی و تقلا برای ثبت آن

بی‌توجهی به میراث فرهنگی و تقلا برای ثبت آن

حیات‌الله مهریار


دیروز گزارشی را تحت عنوان «دادخواهی برای ثبت جهانی میناتور و خوش‌نویسی» در وب‌سایت روزنامه ۸صبح خواندم و مرا وا‌داشت تا در این رابطه چند موضوع را مطرح کنم. از نظر بنده این اعتراض تنها اعتراض هراتیان نیست، بلکه اعتراض یک ملت است که با تاریخ ۵۰۰۰ ساله و داشتن فرهنگ با‌عظمت در جغرافیای مثل افغانستان زیست می‌کنند. این اعتراض فرهنگیان و نخبه‌گان این جامعه است که براثر بی‌توجهی وزارت اطلاعات و فرهنگ کشور، داشته‌های فرهنگی‌شان را کشورهای دیگر به نام خویش ثبت می‌کنند. با تأسف این مورد در سال‌های قبل نیز اتفاق افتاده است. در سال ۱۳۹۵ مثنوی معنوی مولانا جلال‌الدین بلخی را خواستند به نام‌شان ثبت کنند و یا آله موسیقی دوتار، اثر مشترک فرهنگی را تنها به نام خودشان ثبت کردند. هیچ تضمینی هم وجود ندارد که کشور‌های دیگر که با ما مشترکات فرهنگی دارند، آثار فرهنگی مختص و مشترک‌مان را به نام خودشان ثبت سازمان یونسکو و یا آیسیسکو کنند.

چرا کشورها می‌خواهند آثار فرهنگی‌شان را ثبت کنند؟

«میراث فرهنگی» نبوغ خلاقه مردمی است که در گذشته دور، گذشته نزدیک و در حال حاضر زنده‌گی می‌کرده‌اند و می‌کنند. این‌گونه میراث، یعنی میراث فرهنگی، درباره سنت‌ها، عقاید و دست‌یافته‌های هر‌کشور و مردم آن سخن می‌گوید. از این رو به حفظ آن سعی می‌ورزند و ارزش‌های آن را پاس می‌دارند. به طور عموم دو نوع میراث فرهنگی داریم که عبارت از میراث فرهنگی مادی (ملموس) و میراث فرهنگی معنوی (ناملموس) است.

  • حفظ هویت فر
ادامه نوشته

پپام امتنانیه بزرگان و فرهنگیان میرآدینه

پپام امتنانیه بزرگان و فرهنگیان میرآدینه

بزرگان و فرهنگیان میرآدینه طی ارسال پیامی به صفحه میرآدینه از محترم انجنیر یحی یوسفی بابت حمایت مالی شان در امر بازسازی مقبره میرآدینه ابراز سپاس‌گذاری و تشکر نموده است. این بزرگان و فرهنگیان یادآور شده اند که طرح بازسازی مقبره میرآدینه سال‌ها قبل مطرح بحث بود؛ اما به نسبت نبود منابع موثق بیوگرافی و پشت نامه آن مرحوم، بازسازی مقبره به تعویق افتاد. در این زمینه مرحوم استاد حسین شریفی با تلاش فراوان از منابع معتبر توانست سنگ یادبود مقبره را تهیه کند و اما اجل برایش مهلت نداد و قبل از نصب آن بالای مقبره دار فانی را وداع گفت. روحش شاد و یادش را گرامی می‌داریم. از جانب دیگر، از عموم دوستان و عزیزانیکه وقت گذاشتند و در بازسازی آن سهم گرفتند نی

ادامه نوشته

مقبره میرآدینه بازسازی شد

با کمال مسرت اطلاع حاصل نمودیم که بزرگان میرآدینه همت بخرج دادند و مقبره میرآدینه را بازسازی کردند. این مسئله از سال‌های قبل سر زبان‌ها بود ولی به دلایل نا معلومی نتوانستند آنرا بازسازی کنند. در واقع میرآدینه حق دارد تا فرزندان او که امروز به ده‌ها هزار نفر می رسد و در گوشه و کنار جهان پراگنده شده اند، یاد و نام او را زنده نگهدارند و کوچکترین کاری در این امر باید انجام می‌دادند همین بازسازی مقبره آن بزرگ بود. خوشبختانه این آرزو امروز تحقق یافت و مقبره آن بزرگوار بطور اساسی بازسازی و از نابودی نجات پیدا کرد. 

مدیریت صفحه میرآدینه از بزرگان و دست اندرکاران این برنامه از عمق دل ابراز تشکر و قدردانی می‌نماید و برای عزیزانیکه در این امر خیر سهم گرفتند توفیق مزید از بارگاه ایزد متعال خواهان است.