علی رضا سروش
علی رضا سروش

اسمم علی رضا و تخلصم را همصنفی هایم سروش گذاشته اند، در یکی از روز های سبز و بهاری زمانیکه پرنده گان بند و بساتش را برای سفر در این دیار بسته بودند در یک دهکده ی کوچک ولسوالی مالستان به دنیا آمده ام. تحصیلات ابتدایی ام را در دیار سنایی که آنرا مرکز ثقافت اسلامی هم نام نهاده اند در سال 1382 به پایان رسانیده ام. بعد از سپری نمودن امتحان کانکور به دانشکده ی زبان و ادبیات دانشگاه کابل قبول شدم و تحصیلات دوران خود آگاهی (لیسانس) را در همینجا به پایان رسانیدم. علایق شعری ام از همان دوران دانشگاه بیشتر شد و در قالب های مختلف شعری آزمایش کرده و بیشتر شعر آزاد برای راحت تر است.
دستانم بوی انار میدهد
و کتابچه از قلمم طلاق میخواهد
قلمم را می کشند
کتابچه ام را بیوه می کنند
برای صیغه
همه چیز مونث می شوند...
حتا انگشت شصتم
محمد آصف صمیم
![]()
اواخر 1367 هـ. ش در منطقه ای زیبایی مالستان دیده به جهان گشودم در حالیکه دوماه بیشتر از تولدم نگذشته بود، گلچین روزگار گونه هایم را از بوسه های عاشقانه ی پدرم محروم و برای همیشه حسرت نگاه ها و نوازش های گرم و مهربانه اش را در تارو پود وجودم به یادگار گذاشت. اما خداوند را سپاس گذارم که در ادامه مسیر پر طلاطم زندگی، کنارم مادری بود که بسان پدر استوارانه حامی ام بود و در نقش مادری اش میسوخت و برای موفقیتم از هیچ تلاشی فروگذار نمی کرد.
سفر به ولایت بدخشان
بعد از مدت طولانی بالاخره قرار بر آن شد که باید به ولایت های بدخشان، تخار و سمنگان برای نظارت از پروگرام به آن ولایت ها سفر نمایم. این سفر رسمی از چند جهت برایم مهم بود. اول اینکه مسئولیت نظارت از این پروگرام مربوط به بخش من بود و در طول کشمکش های که در دفتر بر سر نظارت از آن وجود داشت قاطعانه ایستادم و نگذا
شتم وزارت که با بخش من سروکار دارد دیگر بخش ها آنرا به پیش ببرد.
دوم، سفر به این ولایات برایم مسرت آور بود. چون برای اولین بار ام بود که باید می رفتم و با فرهنگهای متفاوت و طرز و دیدگاهای گوناگون مردم روبرو میشدم.
میرآدینه