علی رضا سروش

اسمم علی رضا و تخلصم را همصنفی هایم سروش گذاشته اند، در یکی از روز های سبز و بهاری زمانیکه پرنده گان بند و بساتش را برای سفر در این دیار بسته بودند در یک دهکده ی کوچک ولسوالی مالستان به دنیا آمده ام.  تحصیلات ابتدایی ام را در دیار سنایی که آنرا مرکز ثقافت اسلامی هم نام نهاده اند در سال 1382 به پایان رسانیده ام. بعد از سپری نمودن امتحان کانکور به دانشکده ی زبان و ادبیات دانشگاه کابل قبول شدم و تحصیلات دوران خود آگاهی (لیسانس) را در همینجا به پایان رسانیدم. علایق شعری ام از همان دوران دانشگاه بیشتر شد و در قالب های مختلف شعری آزمایش کرده و بیشتر شعر آزاد برای راحت تر است.

 شعر اروتیک:
وقتی به تو فکر می کنم
دستانم بوی انار میدهد
و کتابچه از قلمم طلاق میخواهد
قلمم را می کشند
کتابچه ام را بیوه می کنند
برای صیغه
همه چیز مونث می شوند...
حتا انگشت شصتم
بین انگشت نشانه و میانی قرار میگیرند
برای نشانی از مونث
و تو دانه دانه ی از انارت را
به دهانم میگذاری
من مست میشوم
تو به زنگ موبایلم به رقص می آیی
با تن عریان
انار هایت بالا میروند و پایان
انگار اناری از درخت به سوی زمین میروند
شاید هم نیوتن قوه جاذبه زمین را
از افت انار تو کشف کرده باشند
من با رقص تو به بهشت میروم
برای خوردن دانه گندم
گندم که با اشک های بیوه زنی آب خورده اند
بیوه زنی را که آیت الله ... چند بار صیغه کرده اند
سهم آیت الله همین است
برای رفتن به بهشت
سهم من مردن است
من به خاطر قلمم از این دنیا میروم
*******
هایکوی دیگر در همین ثانیه:
-----------
خون میریزد از آسمان این شهر!
روی کوچه های ناعقل ما
ببین همین انتحار را میگویم