«صفدر علی مالستانی» ترانه خوان نام دارِ مردمی هزارستان


صفدرعلی مالستانی (مشهور به آبی میرزا) با صدایِ نازک و رسایش، بیش از چهل سال برای مردم و کشورش ترانه و غزل خواند و در پایانِ عمر، با بی مهریِ روزگار رو به رو شد؛ در پسین سال هایِ عمر، وی غمِ نان داشت و جان. از ناچاری و ناداری و نا روزگاری، حال و هوایِ سور و سرود از سرش گم گشت و دمبوره را به گوشه یی هِل کرد؛ در حالی که هنوز ترانه بر لب داشت و گاه گاهی چنین می خواند: گلِ-صدبرگِ تابستانم ای یار/ فرار از ملکِ مالستانم ای یار!

![]()
صفدرعلی مالستانی فرزندِ «برات علی» در «نوده» مالستان پا به هستی گذاشت و روزگارانِ خوشِ جوانی و نوجوانی را مستانه و دُردانه در آن دهکده زیست و در کنارِ دیگر هنرمندانِ نام دارِ روستاـ که شمارِ شان زیاد و حقِ شان بسیار است ـ عاشقانه و با ترانه زیست؛ با دستِ چپ دمبوره نواخت و با حنجره ی سبزش غزل خواند، مهر ورزید، ترانه بارید، عشق کارید!
. هیچ شبی در«نوده» بدون سور و سرود به سحرگاه نمی رسید؛ «نوده» مهدِ ترانه
و سرود بود و خانواده ی صفدر در پیشاپیشِ کاروانِ سرودخوانان. درمراسمِ شب
نشینی(جشنِ تولد)، چله نشینی، چارده پال، شبِ یلدا، شبِ نوروزی، چارشنبه
سوری و… ، از شامگاهان تا سحرگاهان، سور بود و سرور، سرود بود و ترانه و
آهنگ. شبِ«نوده» ترانه باری بود و عشق کاری؛ از لبانِ صفدر و مراد و صوفینا
و جان بیگم و مانی و ده هایِ دیگر، ترانه می بارید و عشق می کارید.
وی پنج خواهر و دو برادر داشت که همه ی آنان آوازخوان بودند. «مریم»، «صبر
گل»، «بخت آور»،« لیلا» و «جان بیگم» پنج خواهرِ صفدرِمالستانی و«مرادعلی
»و «احمدعلی» دو برادرِ وی بودند. همه ی خواهران و برادرانِ وی آوازخوان
بودند و پیشروِ وی. «مراد» و «جان-بیگم» مشهورتر از همه و برایِ صفدر
جایگاهِ استادی داشتند. صدایِ رسایِ «مراد» روستا را در نوردیده و در قلبِ
عاشقانِ کوه پایه های هزارستان رخنه کرد و هنرمندانِ مردمی دیگر بهره هایِ
فراوانی از ترانه های وی بردند.
صفدرمالستانی، در دهه ی شصتِ خورشیدی روستا را رها کرده و رهسپارِ کابل شد.
در این روزگاران، حکومتِ زمان در پیِ جمع آوری و شناساییِ موسیقیِ مردمی
بود. صفدر که از غمِ نان جلایِ وطن کرده بود، ترانه خوانی را از دست نهِشت.
یک گروهِ موسیقی محلی را ساخت و در رادیو و تلویزیونِ ملی با دمبوره و
غیچک آهنگخواند و نام و موسیقیِ محلی اش را با ثبتِ چندین پارچه آهنگِ دل
انگیز و سحرانگیز ماندگار ساخت.
صفدر در کابل با دیگرهنرمندان آشنا شد
و به صورتِ دوگانه آهنگ خواند؛ از آن میان با صفدرِتوکلی. صفدرِتوکلی و
صفدرمالستانی در باغبان کوچه ی کابل به سور و سرور پرداختند؛ دمبوره
نواختند، آهنگ خواندند و دل هایِ شب نشینان را پُر از عشق و شادی کردند.
سور ها و شب نشینی های صفدرمالستانی در کابل نیز مانند دهکده ی کودکی
اش«نوده» ادامه یافت. وی در جشن تولد، شب هایِ عید، نوروز، یلدا… و در محفل
هایِ خصوصی، در کارته ی سخی، برچی، خیرخانه، مرادخانی و… آهنگ می خواند.
در این مجلس های سور، دوست داران و علاقمندان فیته هایی از وی ثبت می
کردند. از آن میان ملایی بود که به آواز وی علاقه ی قوی داشت، وی در زیر
واسکت و پیراهن با«تیپ» کوچک اش، صدایِ وی را پنهانی ثبت می کرد و به نامِ
مستعارِ«آبی میرزا» به بازار عرضه می کرد. صفدرمالستانی، صدای نازک و
باریکی داشت؛ تا جایی که به صدایِ زن می مانست. ملایِ گم راه از این ویژگیِ
صدایِ وی بهره ی اقتصادی و تجارتی جسته و وی را به «آبی میرزا» شهره ساخت.
از آن پس صفدر هرچه خواند، به نامِ جعلی و مستعارِ «آبی میرزا» به یادگار
ماند. صفدرعلی مالستانی در۱۸ حمل سالِ ۱۳۹۱ در دشتِ برچی کابل بدرود زندگی
گفت. روحش شاد و یادش گرامی باد!
نوشته یی از کاوه احمدزاده
منبع: ویب سایت نگارستان





میرآدینه