سه شعر از علی مشعل "مالستانی"

ردیف شعر من نامت گل اندام

 نبات و نیشکر کامت گل اندام

دل من از قفس گشته فراری

نشسته بر لب بامت گل اندام

 نکن تو بی وفایی و نزن سنگ

 که این وحشی شده رامت گل اندام

اگر یک شب تو باشی ساقی من

 بنوشم تا سحر جامت گل اندام

 بپردازم بهای ساغر ات را

مساج باغ اندامت گل اندام

چرا دل نا دلی در مکتب عشق

 فدای آن دل خامت گل اندام

 بیا و نازهایت روی چشمم

بسازم من شفق، شامت گل اندام

ادامه نوشته

بهار می آید

بهار می آید!
با دل افسرده
در سرزمین که پنج هزار سال قدامت دارد
در شهری که
هر از چند گاهی جوی خون جاری میشود
وزیرش به خواب میرود
وکیلش برای استیضاح یک رای کم می آورد
بهار می آید!
در شهری که
مملو است از پوست تخمک به پیمانه نفرت از پاکستان
بهار می آید!
با لباس نو
هوای دل انگیز
اما بدون تغییر در زندگی گنجشک آوازخوان
بهار می آید!
با نفرت دین فروشان حرام گو
استقبال خواهند شد
بهار می آید!
و ما نفس راحتی
از جنس آرامش
در حد یک لبخند خواهیم داشت!

حیات الله مهریار

سخنی با اشرف غنی احمدزی...

 

 

 

 

 

احمدزی نامه

 

محمد حسین فیاض

سخنی با اشرف غنی احمدزی...

 

 

 


الا احمدزی! از «زی» با تو گویم
و با دمبوره و نَی با تو گویم



«زی» پیشین که «کر» آمد به دنیا
نظامش، بین جَر آمد به دنیا

 

ادامه نوشته

شعری از علی رضا سروش

 
در قاب های چشم تو، اسیر می شوم
بیهوده از این دل تو، دلگیر می شوم
در مکتب عشقت، رسوایی دیگر چرا؟
هر شب که مرا می مکی، دستگیر می شوم
خونت شراب سرخ، و خوشه ی انگور
...
از خوشه ی گندم، کفگیر می شوم
تو لیلی دوم، و من مجنون ثالث
گندم بیخور، و من برات خمیر می شوم
آغوش توست کعبه، و مدینه برای من
وقتی به آن رسم، حاج فطیر می شوم
تا میرسم به تو و کعبه و مدینه
قدم به مثل دال، و خودم پیر می شوم

سبز هزاره

سبز هزاره

فریاد بزن واژه ای سبز هزاره را



رگـــــبار کــــــــــــن تو واژه یی درد دوباره را


از بن بکـــن و قطع کــــن ایــــــن درد واره را


برحــال و هر چی بود و گذشت اعتراض کن


فــــرصــــــــت بساز و دور بریــــز استعاره را


گیرم میــــــــــــان وحشت طاغوت مانده ای


خود چاره ساز و خلق کن این راه و چاره را


آتش بـــزن به قسمت سرخ تبار خــــــویش


فــــــریاد بزن واژه ای سبز هـــــــــــــزاره را



مثنوی آتش


محمدحسین فیاض


 باخبر شدم که شش تن از دانشجویان عزیز و معترض، کاسه صبرشان از بی توجهی دولتمردان به خواستهای آنان و اعمال تبعیضها لبریز شده و خود را آتش می زنند. دفعه اول شور و هیجان تمام وجودم را فرا گرفت و در همان لحظه بیتهای آغازین این مثنوی تولّد یافت و مجبورم ساخت که ادامه اش دهم سر انجام به گونه ی زیر پایان یافت.


 

مثنوی آتش

 

تقدیم به جنبش عدالتخواهی دانشجویی

 

محمدحسین فیاض

 

آتش بگیر تا که بدانند کیستی

آتش بگیر تا که نگویند «نیستی»

 

آتش بگیر، شعله تو را جار می زند

احساس عاشقیت تو را دار می زند

ادامه نوشته

خفاش زمان

خفاش زمان


شبانگاه است و بوی خون آدم

ودود انتحار نا خلف ها

و آنسوتر

صدای زجه ی مادر شکسته

یتیمی دست زیر سنگ خونین

به امید پدر، مادر نشسته

و آیینه!

همان تصویر وجدان

تمام قد شده پنهان در گرد

سکوت شب شکوه خسته ی را

به خفاش زمان کورباخته

و اینک نیست مهتابی

خاموش است رد پای یک مرد

غریو باد هم نجوا گری را

به هر جا خفته می انگارد و سرد

و

آواز به گوشم گفت آرام

دیگر او را نباشید چشم در راه

که او پیوسته در جمع پر از درد

روح الله الهام

دوبیتی های از روح الله الهام

تصاویر زیباسازی نایت اسکین

عجب حال وهوای داشتیم ما

چه جمع با صفایی داشتیم ما

اینک با خاطرات اش در می گیرم

که نادر لحظه هایی داشتیم ما

تصاویر زیباسازی نایت اسکین

توگفتی درد من از حد گذشته

نه یکتا و دوتا از صد گذشته

تمام راه را بیراهه رفتم

خر لنگ من از سرحد گذشته

تصاویر زیباسازی نایت اسکین

دوباره مثل اول قهر کرده

شیرینی را به کامم زهر کرده

نمیدانم کجا رفت و چرا رفت

مرا آواره ی این شهر کرده

تصاویر زیباسازی نایت اسکین

تمام عمر دستم بسته بوده

وتقدیر هرچه بوده خسته بوده

ندارم هیچ شانس بردن دل

شکستن سهم من پیوسته بود

تصاویر زیباسازی نایت اسکین

تمام عمر دستم بسته بوده

وتقدیر هرچه بوده خسته بوده

ندارم هیچ شانس بردن دل

شکستن سهم من پیوسته بود

منبع: لالگ

دلبرک

کاش می آمد دوباره دلبرک

می شنید باز این صدا ره دلبرک

روشنی بود از نگاه دلکش اش

آسمون بی ستاره دلبرک

سبزه ها صد برگ های آشنا

منتظیر بیروباره دلبرک

کاش مهتاب زمان پیدا شود

آفتاب چشم انتظاره دلبرک

کاش می آمد هوای شاعری

آرزوی لاله زاره دلبرک

کاش می آورد وگرنه تا ابد

خاطرمان داغداره دلبرک

کاش می آورد پیام سبز را

قاصد فصل بهاره دلبرک

کاش می آمد دوباره دلبرک

دخت زیبایی هزاره دلبرک

منبع: وبلاگ روح الله الهام

مالستو

بیا ای دل که مالستو بوری مو

بیا دیدار گلستو بوری مو

آسمو چوم کیده بارو موباره

نرمک گشته زیر بارو بوری مو

دیده کوتو کده او چیم ده رایه

که احوال شیره پرسیدو بوری مو

زخم ناسور شده دردهای دل مو

پیش دیدار پس درمو بوری مو

منبع: وبلاگ روح الله الهام

سرک مالستو غدر اوزو چو زویه

این شعر را استاد جوهر شاه اخلاق برای وزیران و وکیلان که از ولسوالی مالستان سر زده بود سروده است.



سرک مالستو کلو اَوزو چَوزویه

وزیران و وکیلان تـــــــــــــــاج سر مویه

                              حالا د مـــالستویه، حالا د مــــــــالستویه

مبـارک مقدمش بر خاک مالستویه

                            

     شور و شوق پریمویه، شور شوق پریمویه

صــــــلح و ثبات کشور شعار از مویه

جدل کار نامردویه، جدل کار نامردویه

هرکس خدمت کنه او نور چشم مویه

خار چشم دشمنویه، خار چشم دشمنویه

شفاخانه بلــــده مردم کلو ارمویه

درد دندو از کندویه، درد دندو از کندو یه

سرک مالســتو غدر اَوزو چَوزو یه

از غزنی تا اورزگویه، از غزنی تا اورزگــــویه

برای درس مکتب دلـــکم بیریویه

کجـــــا گوش شنَو یه، کجا گوش شنَویه؟

تعمیر لیسه ها اینجی ویــرو بیرویه

شاید بوگه ای کادویه، شاید بوگه ای کادویه

برق چیزنی د مالستو مافتی جلویه

دریاها بلده خوردویه،‌ دریاها بلده خــوردویه

بهترین جای وطن ملک مالستویه

فکر شده اینجی بورویه، فکر شده اینجی بورویه

اگر خدمت کنی کارشی خیلی آسویه

د غیرش توره کلویه، د غیرش توره کلویه

دشت قــرباغ بیرار فقط بلــده کشتویه

موگه کــــار طالبویه، موگه کار طالبویه