سخنی با اشرف غنی احمدزی...
محمد حسین فیاض
سخنی با اشرف غنی احمدزی...

الا احمدزی! از «زی» با تو گویم
و با دمبوره و نَی با تو گویم
«زی» پیشین که «کر» آمد به دنیا
نظامش، بین جَر آمد به دنیا
برادرهای او راضی نگشتند
به امر غابیش، قاضی نگشتند
بلای انتحاری، چاق گردید
و نان گشتگرها، قاق گردید
و تو اشرف غنی! «احمدزی» ت کو؟
شتربانا! کنون آن هَی هَی ت کو؟
تو «زی» را از تهت بیرون نمودی
دل ملا عمر را خون نمودی
تو زی بودی و زی هستی همیشه
تو کَی در سور و لَی هستی همیشه؟
تو که بر رأی ازبک ها سواری
و خود جز گوسفند، چیزی نداری،
سخنهایت، سراسر لاف باشد
دُم نکتایی ات تا ناف باشد
صدای گربه ی نر در گلویت
همه در حیرت اند از خُلق و خویت
سرت در آن سوی دنیا کچل شد
ولی یکدندگی هایت، مَثل شد
و هرچه «زی» به دنبالت روانند
اگرچه داعشاند یا طالبانند
همان زیهای که مکتب ستیزند
چه دنبال شتر یا پشت میزند
لجاجت از دموکراسی، فراری است
دموکراسی تو اُشترسواری است
تو گفتی شور و شر داری غنی جان!
چرا درد کمر داری غنی جان!
«بی بی گل» نالد و گوید که تنها
کجا میل چکر داری غنی جان!
منبع: جمهوری سکوت
میرآدینه