بعد از چند روز ورکشاپ و کمپاین و سرک های پور برف و یخبندان به ولایت تخار رسیدیم. شهر تالقان که در هر کوچه و پس کوچه آن رستورانت وجود دارد. ساختمان ریاست امور زنان ولایت تخار یک تعمیر زیبا با دفاتر و ملحقات لازم آن، مدت دو سال قبل اعمار گردیده است. وقتی شب به آنجا رسیدیم از بخاری چوبی خبری نبود و بخاری گازی را در اختیار مان گذاشت. ولی اتاق نهایت سرد ما را مجبور ساخت تا به هوتل برویم و از سوی هم مبایل مانرا چارج نماییم. هوتل آرام و ساکت بود و متعجب بودیم که صدای آهنگ بلند نبود. در همان اثنی صاحب هوتل برای مان فهماند که بخاطر موجودیت ادارات دولتی در نزدیک هوتل برای شب غذا ندارند و شب نیز دروازه هوتل به روی مسافرین بسته است. شهر تالقان نیز سرد و غیر و تحمل بود و از سویی هم مدت یک هفته میشد که برق وارداتی تاجکستان قطع شده بود. سرمای اتاق نهایت بر ما اثر گذاشت و همکارم که تکلیفی قلبی و شش داشت سرفه اش بیشترو بیشتر شد. فردای آنروز ورکشاپ را برگزار کردیم و رئیس امور زنان آن ولایت برنامه را رسما آغاز کرد. هر یک به معرفی پرداختند ولی اکثرا روی شانرا می پیچید و تا حدی که مجبور شدم از اتاق بیرون شوم.

پروگرام تا ساعت دو بجه ادامه یافت و اتاق ما نهایت سرد و غیر قابل تحمل بود. همین امر باعث شد که برادر رئیس امور زنان ما را به خانه اش دعوت کند. وقتی وارد مهمان خانه آن شدیم بخاری چوبی را روشن کرد. ولی حرارت چندانی نداشت تا یخ مان آب شود. بهر صورت اش شب سپری شد و شب دیگر نیز با بادی گار ها و خدمه آنان یکجا و در یک اتاق کنار هم باشیم. در شب پاستور زدیم ولی ما را کود داد و لحظه ای خندیدیم و شب ها بخوبی سپری شد. جا دارد که از مهمان نوازی شان در اینجا تشکر و سپاسگذاری نمایم. برای صبحانه شور چای و شیرینی های لذیذی تهیه میکردند و اما شور چای با وجود مزه ای که دارد زیاد برایم با مزه نبود. در هر صورت اش شورچای که مختص به آن سمت کشور میشود نوش جان کردم تا هر کسی از من سوال کند بگویم که آری!

در شهر تالقان نیز زنان کمتر به چشم میخورند و اگر هم هستند زیر چادری اند. در ادارات کمتر کار میکنند و آنان نیز همواره مورد تهدید قرار  داشته و اجازه گشت و گذار در شهر و کار در ادارات را از ایشان گرفته اند. در کل حضور زنان در این شهر کمتر از آن است که تصور کرد. در این شهر فجایعی که رقابت منفی میان دو قوم تاجک و اوزبیک وجود دارد. این امر خود زمینه دست اندازی انسانهای فرصت طلب را فراهم می سازد. این ولایت در امنیت قرار دارد ولی نه همه ولسوالی هایش. شهرش پر جمع و جوش است و خاصتا مردم علاقه ای به شهر گشتن و نان خوردن در هوتل را دارند. حتا یک روز در هوتل شاهد کسی بودم که کباب اش را با قرض نوش جان کرد. قرض هوتل را فردایش آورد. در سه وقت غذایی همه هوتل ها مملو از مسافرین میشوند نه اینکه از بیرون شهر بیایند همه اهالی همان شهر است.

راه دور ودراز ولسوالی هایش جذبه دیگری داشت که بار ها بارها یاد کردیم که چرا این برنامه در بهار و تابستان اجرا نگردید. همه جا از برف پوشیده بود و درختان بدون برگ عاجزانه از دست سرما میخ کوب شده بودند. ولی زمین های حاصیلخیز و آب فراوان آنجا را به دهات خودم هیچ قابل مقایسه نمیدانم. همین است که دلم به درد می آید و جز آهی از عمق دل دیگر کاری نمیتوانم.