حاکمیت خط سرخ دوستی و دشمنی

افغانستان از معدود کشورهای است که سالیان متمادی دشمن تراشی های بی مورد و نا بجا کرده است. سیر تاریخی این دشمن تراشی ها بر موضوع سخن ما سنگین است. حکومت های قبل شاید از دشمن و قلمروی برای دشمن تعریف نکرده باشند که بخواهند و بتوانند در برابر آن مقابله کنند؛ اما ما متفاوت تر از سایر کشورها دشمن داخلی به پیمانه ی ملیت ها در برابر مان تراشیدیم و هر رنگی که خواستیم بدان مالیدیم. حذف سایر اتنی ها با بهانه های مختلف دال بر این مدعاست. این یک ادعا نیست روشن است که  حتا حذف اقوام پروژه ی دولتی باشد، چسان میتوان دوست و دشمن مشترک داشت؟ وچگونه تعریفی از ملت شدن  ملیت ها داشت که حتا شعاع وجودی، ارزش شهروندی و سرنوشت شان با دیگران در گرو همین تمامیت خواهی های قبیله ی باشد. اساساً وقتی از دشمنی با یک کشور سخن می رود، چون یک دشمن فرامرزیست و اصولاً باید در مقابل دشمن باالفعل و بالقوه ی بیرونی بسیج درون مرزی برای حراست از مرزها باشد. تعریف و تفکیک این دو پدیده ی داخلی و خارجی شاید برای سایر کشورها و ملت ها نادر باشد. اما در افغانستان به صورت سیستماتیک باهم عجین شده است. همه علیه همه اند و همه هم سرنوشت هم در یک چاله ی خفت بار. در افغانستان دشمن منافع ملی دشمن همه نیست، دشمن یک قوم است و برادر یک قوم دیگر. حالا رییس جمهوراشرف غنی احمدزی در جلسه ی مشترک مجلس نمایندگان با قوه ی مجریه از دشمن بودن عده ی یادآور شد که سالها خود در پشت پرده و حامد کرزی در ارگ ریاست جمهوری طراح و مجری آزاد سازی و برائت دادن همین دشمنان اصطلاحی امروز بود. دد منشان و جانیانی که تاحلقوم غرق در خون مردم بی گناه بوده اند و حالا برعکس؛ ماجرای احمد زی روی پرده و کرزی پشت پرده.

براستی دشمن مردم افغانستان کیها اند؟ در سالهای حکومت پسا طالبانی از دشمن تعریفی درستی ارائه نشد، روزی برادر ناراضی و فردایش مخالفین سیاسی و شاید پس فردا اصطلاح جدید دیگر.

اما به نظر من در یک تعریف ساده، کس، کسان، کشور ویا کشورهایکه مخالف حاکمیت دولتی وحاکمیت ملی کشور باشد و به مبارزات مسلحانه چی بصورت مستقیم ویا بصورت نیابتی مبادرت ورزد، دشمن تلقی میشود. آیا طالبان چی کسانی اند که نمی توان بر آن غالب شد و نمی توان دشمن خطابشان کرد؟ چرا طالبان با وجود نپذیرفتن حاکمیت دولت جمهوری اسلامی افغانستان در درازای پانزده سال دشمن خطاب نمی شود؟ طالبان حاکمیت دولت و قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان را نمی پذیرد. خود قانون وحاکمیت جداگانه ی تعریف کرده است. این یعنی دشمنی عیان. بسیار جای تاسف است که رییس جمهور غنی پس از 14سال حالا به این نتیجه رسیده است که حملات خونین طالبان بر مردم ملکی، به مثابه دشمن دولت و مردم افغانستان است.

کارد به استخوان رسیده است فکر میکنم تعریف دشمن حالا یک بازی بیش نباشد. مردم ما هر روز قربانی می دهد. در پایتخت دولت در جلوی مهم ترین و کلیدی ترین نهاد امنیتی لاری مملو از مواد انفجاری منفجر می شود و ده ها نفر ملکی و غیر ملکی قربانی می گیرد. حالا باید نام این کار را چی بگذاریم شکست یا پیروزی؟ تا چی وقت برادران ناراضی یا مخالفین سیاسی و یاهم دشمنان منافع ملی و تمامیت ارضی این سرزمین خطاب کنیم؟ سوالی که جوابش آشکار وسهل است. اما طرح معما طوری دیگریست.

در این سیاهی سیاست اما، سیاست های قبیله ی در حکومت های افغانستان فجایع زیادی را بار آورده است.  که در مدرن ترین سیاست قبیله ی در درون یک نظام به اصطلاح شایسته سالار و دموکرات تقسیم نهاد های امنیتی برمبنای قومیت فرو دست و فرا دست است. به نظر من این بزرگترین اشتباه تاریخی یک نظام دموکرات و شایسته سالار بوده می تواند.

 دومین حرفی که آقای اشرف غنی به پیروی از اسلافش مدام به زبان می راند، نقش پاکستان در حمایت از تروریسم است. در این که پاکستان موجد و متمول تروریسم است شکی نیست و در این مورد اسناد و شواهد زیادی نیز وجود دارد. در این میان  چرا حکومت افغانستان با وجود حضور کشورهای مدافع حاکمیت و استقلال کشورها در سایه ی منشور ملل متحد به محاکم بین المللی و شورای امنیت سازمان ملل متحد شاکی نمی شود؟ اما و اگر های زیادی وجود دارد، که نمی توان به این سوال پاسخ روشن داد، اینکه چی کسانی مانع چنین اقدامی می شود. اما شاید بتوان گفت که بارزترین عامل  آن نقش هسته ی درون حکومتی است که برای پاکستان، بخاطر منافع موهوم قبیله ی اش سالهاست باج میدهد. بزرگترین طراحان نابودی افغانستان را شهید و برادر خطاب می کند. این است که پاکستان دشمن بیرونی افغانستان به کمک داخلی هاست. دومین درهم تنیده گی دشمن داخلی با دشمن خارجی معمایی که شاید سالها و نسل ها نتواند راه حلی برای آن پیدا کرد.

 حرف های آقای غنی در حالی مطرح می شود که، ناکامی های دولت در تامین امنیت مردم را به ستوه آورده و میزان نارضایتی از کارکرد حکومت رو به افزایش است. اگر واقعا آقای غنی به دنبال شناسایی دشمن است، و میخواهد در برابر آن اقدام جدی کند، اقدامی چند مانند توشیح حکم اعدام زندانیانی که باالفعل در میدان نبرد دستگیر و توسط دستگاه های عدلی و قضایی حکم اعدام شان صادر شده است. این اولین گام برای یک مبارزه ی جدیست. در دومین گام هرچه عاجل به موضوع سرپرستی نهاد های امنیتی مانند ریاست امنیت ملی و وزارت دفاع ملی را بر اساس شایسته سالاری بدون در نظر داشت قومیت خاتمه ببخشد. وقتی دشمن واضح و آشکار باشد و نیروهای ما در یک حالت جنگ تمام عیار قرار داشته باشد، چی منطقی میتواند توجیه گر تعلل در این امر باشد. و سومین گام باید این باشد که رییس جمهور شورای عالی صلح را که بار دوش دولت و مردم شده است منحل و بجای آن بودجه ی این شورا را به مدد معاش سربازان ارتش و پولیس ملی و امنیت ملی قرار دهد. زیرا این شورا هیچ فعالیت محسوس و دست آورد ملموسی طی این مدت نداشته است، جز سفرهای ناکام و تشکیلات تشریفاتی. با این وصف میتوان امید تازه ای برای رهایی از منجلاب و کشمکش های داخلی و بیرونی در سر داشت و خط سیر روشن را ترسیم کرد.