چمن شاه اعتمادی

 

چمن شاه اعتمادی در قریه شیبارمیرآدینه  در سال 1351ه ش دیده به دنیایی هستی گشود. پدر ومادرش نام چمن شاه را به وی نهادند. استاد اعتمادی درس ابتدایی را در مکتب خانه مسجد فرا گرفت و از آنجا با هوش و ذکاوت که برخوردار بود راهی حوزه علمیه شد و به زود ترین فرصت در بین جامعه مالستان نام و آوازه خوبی را پیدا کرد. در سال 1368 به دروس حوزه وی جدی تر عمل نموده و مدت ده سال را در ایران مشغول فراگیری علوم بوده است.

دوستان و اقارب اش بنام اعتمادی می شناسند. وی میگوید:" در ایران به تهمت شاعری گرفتار آمدم که به جز چند قطعه شعر پراگنده، در چنته چیزی دیگری نیست ودوستان لطف کردند و درگوشه رسانه ها جا دادند."

اعتمادی که  از استعداد و ذوق والای در زمینه خلق آثار هنری برخوردار میباشد وغزل های چندیرا در محافل ادبی مهاجرت در ایران ارائه نمود و با مضامین اجتماعی ومذهبی درعرصه شعر مقاومت اظهار وجود نموده است. اما متاسفانه درهمان بحبوحه از ادامه مسیر باز ماند و استعدادنو شگفته اش را فدای دغدغه های دیگر در مسیرپر طلاطم زندگی نمود. اما هنوز هم امید میرود که در این جویبار گلی بکارد وباغستان ادب سرزمینش را شگوفایی دیگر بخشد. استاد اعتمادی لسانس علوم تربیتی را از مجموعه علوم انسانی،جامعته العلوم قم بدست آورده است. وی امروز بعنوان نماینده مردم مالستان در شورایی ملی ( ولسی جرگه) میباشد. سروده جدید استاد اعتمادی را، شاید اولین بار در اینجا بخوانید.

چه میشد سالهای درد می ماند

کبوتر با خزان سرد می ماند

میان این همه آدم نما ها

یکی می ماند و اما مرد می ماند

 

حسین علی شریفی

      استاد شریفی از شاعران دیگری است که با استعداد سرشار از عواطف و دید طنز آمیز اش ناخود آگاه انسان را به خواندن اشعارش وادار میکندو در سایه آن احساس آرامش بوجود می آورد. استاد شریفی سرگذشت روزگارش را چنین بیان میکند:" در سال 1345 در قریه قول آدم میرآدینه ولسوالی مالستان دریک نیمه شب سرد زمستان فامیلم را بیخاب نموده  و پدر بزرگوارم علی جان که شغل دهقانی داشت به خوشی اش افزوده ام، در ایام کودکی پدرم مرا به ملای قریه معرفی نمود و دروس ابتدایی ام را آغاز کردم. دیری نگذشت که دوستانم مرا تشویق نمود تا به دورس کلاسی ام ادامه دهم، تشویق وترغیب دوستان مرا رهنمون لیسه عالی میرآدینه نمود وتا صنف هشتم با ذوق و شوق بسیار درس خواندم. اما انقلاب، شورش وجنگ مرا به کارهای سخت دهقانی کشاند. بعد از چندسالی، در مالستان و جاغوری وصول فقه، همرابا درس های مذهبی به صورت پراگنده و از دستور زبان فارسی گرفته تا جهان بینی دکتر شریعتی وبهشتی فرا میگرفتم. درسال 1366 به خود آمدم وبه قصد درس خواندن به ایران رهسپارگردیدم. دوستانم مرا به دانشکده ادبیات داستانی معرفی کرد تا آنکه با برادران زیاد افغانی مقیم آنجا آشنا شدم وبه جلسات نقد ونظر شعر آنها راه یافتم  و روزی جملات موزنم را درمجلس نقد ونظر گذاشتم و به تشویق دوستانم قرار گرفتم."

استاد شریفی فعلاً بعنوان خادم وطن در لیسه عالی میرآدینه ایفای وظیفه می نماید و تعداد کثیری نوجوانان از استادی ایشان بهره میبرند. 

 

 

مبارگ عید یزدانه برارو

 

طلوع صبح خندانه برارو

 

صبا آرد پیام عشق وخوبی

 

کنون جیسای خوبانه برارو

 

شفق برتارک برگ سپیدم

 

سمین گون پی جولانه برارو

 

معطر دشت و دامان بهاری

 

زهر سو عنبر افشانه برارو

 

دل پژمرده یخ بسته یی ما

 

دیگر درخیل دندانه برارو

 

نسیم صبح نوروزی زند پر

 

به گیسوی چمن شانه برارو

 

اگر چرخ فلک دایم به گردش

 

برای علم وعرفانه برارو

 

کمینگاه عدو ویرانه بادا

 

جوانو مرد میدانه برارو

 


 

 

خدابخش رضایی

     خدابخش ولد محمد رضا متولد سال 1358ه ش می باشد که تعلیمات ابتدایی را نزد ملای مکتب قریه آغاز کرده و بعداًبه دروس کلاسی الا صنف دهم ادامه داده است. وی میگوید که دست روزگار دستم را بسوی کارهای فزیکی درازید و از تعلیم وتحصیل بازداشت. همین بود که به ایران سفر نمودم. وی که درآنجا به محافل ادبی راه یافته و طبع شعری را بخودحس نموده است. رضایی در شعر صمیم تخلص میکرد و با چند غزل که دغدغه های اجتماعی را بازگو میکرد در عرصه شعر و ادب ظاهر شد. اما این عرصه را بسیار زود ترک گفت و استعداد وی در باطلاق فقر و محرومیت اجتماعی به فراموشی سپرده شد و با فاصله گرفتن از دنیای فرهنگی- هنری و ذوب شدن درتوده محروم جامعه اش باشعر خدا حافظی نمود.
 
کوچه ها 

صـــد بیابان خــــاک دارم در بغل

دیده ای غمنــــاک دارم در بغـــل

از دیــاری پــــر غباری میـــرسم

صــد گریبان چـاک دارم در بغـــل

گرچه صحرا در صدایم مـــرده است

یـــک نگـــــاه پـــاک دارمدر بغل

کوچه ها! من خندهام جا مانده است

خــــاطـــر غمناک دارم در بغـــل

شاخه هایم درشب وحشی شکست

آه سرد تــــــاک دارم در بغــــل