ذکی

 سلمانعلی ذکی در سال 1355ش در شیرداغ مالستان دیده به جهان گشود. تحصیلات مقدماتی رادر زادگاهش فراگرفت. در سال1371 ه ش برای ادامۀ تحصیل به ایران رفت و درقم سکونت گزید و در این شهر به فراگیری علوم دینی پرداخت. ذکی از نوجوانانی به شاعری روی آورده است. درشعر به غزل وسپیدسرایی توجه دارد. گه گاهی دوبیتی ومثنوی نیز می سراید. آزادی، دوری از میهن و مسائل سیاسی اجتماعی دو دهه جنگ خانگی درافغانستان درون مایۀ شعر ذکی است.  وی در پرورش روح و استعداد شعری، به ویژه شعرسپید، جان خستگی ناپذیر دارد. روح نا آرام، احساس لطیف و ذهن نقادی از وی شاعری منتقد ساخته است.

خوشه های سرخ

آهـــــن بگیر سنگ کفایت نمـی کند

سیلاب شـو که قطره کفایت نمــی کند

عمری است تاک سبززمین منجمد شده

از خـــوشه های سرخ روایت نمــی کند

از همچراغ هـــا همه قطع امید کــــن

میش از بلوغ سبزه حـمایت نمــی کـند

زیتون و بید هر دودیــگر همتبار نیست

بید از تنــور و هیمه شکایت نمــی کند

تغیر کــن قضا و قدر را کـــه بی تفنگ

بـــر شانه های سرد عنایت نمـــی کند

تو روی هر چه سنگ غزل حک نموده ای

قــد تــو را دو بیت حـــکایت نمی کند

گل صد برگ تابستان کجايه؟
غم آرام مالستان کجايه؟
شکستم در پي شلاق پاييز
نمي بينام باغستان کجايه ؟

 

  روح الله "الهام" محمدی

 روح الله الهام از شاعران نو ظهور مالستان میباشد. الهام از اینکه طبع روان و روح لطیف دارد نوید بخش آینده درخشان در عرصه شعر و شاعری می باشد. الهام به علاوه شعر به داستان کوتاه نیز دسترسی دارد. الهام خودش را چنین معرفی میکند:" از تباررنج بران و آبله دستان این مرز وبوم ام.در اوایل سال 1368ش، در قریه مزار واقع در میرآدینه از توابعمالستان ولایت غزنی، پا به دنیای هستی گذاشتهام. نامم را روح الله و تخلص ام الهام گذاشته ام. ایامکودکی ام با هیاهو و شور شوق مثل صد ها کودکاین آب خاک درکوچه و پس کوچه های آرزوهایمآب شد.  طبق معمول به  دهکده چندین زمستان را نزد ملای قریه درس خواندم. و بعدگام فراتر از آن را تجربه کرده به لیسه عالی میرآدینه قدم گذاشتم. چند سالی را مصروف تعلیماتم بوده و این دوره را یک دوره پرخاطره زندگی ام میدانم. سال 1386ه ش وقتی  شرینی آن دوره را حس کردم که سند فراغتم را از صنف دوازدهم بدست گرفتم. بعد از اشتراک کانکور شامل دوره جدیدی تحصیلی در رشته زراعت دانشگاه بلخ گردیدم. از دوران مکتب با شعر وشعر خوانی آرامش احساس کرده وجملاترا موزون میکردم. اما دیار مولانا شعر و شعرخوانی ام را تقویت بخشید عشق وعلاقه ام هر روز بشتر می شد و در مجالس نقد ونظر بیشترشاد کامی احساس میکنم. شاید بتوانم در بازارشعر و شاعری کتابی بیافزایم و به امید آنروز هستم."

دهکده

  آمـــد بهـار وشهر غـزلهاست دهـكـده
اينك عــروس وسعت دنياست دهـكـده
اُوچَــك چنان بلند بجــايش نموده سبز
كز سبزترين قصه ي فـرداست دهـكــده
سهم او يـك بهـار، بهـاري پــر از غــزل
ايـن از هـواي حــال او پيداست دهـكـده
در كوه سار سبزه نفس مـي كشد به شوق
گـويـا رسيده مقصد و دريـاست دهـكـده
آن تخمـك اميد كــه بـرف اش ربوده بود
از نــو جـــوانـه زد مسيحاست دهـــكـده
در وصف آن ديار همين يك سخن بس است
حــرفــم تمام، خـوب و دل آراست دهكده

 
 
چند دو بیتی هزاره گی:

 

خیالم ازمالستان آمدی یار

زغـــوش نیستان آمدی یار

گـل صدبرگ تابستان دلبر

صد آیه بهر ایمان آمدی یار

***

رواش قـــوبی و دوره لبهای تـو

عجب لطف خدا کرده برای تــو

بلورین چشم هایت هدیه ی ماه

جهان قربان تک زنگ صدای تو

 

 مــه قربان رخجــانانه می شم

صدایش میشنوم دیـوانه می شم

صدایش همچو بلبل بی نظیر است

بــه دنیای غمش افسانــه می شم

***

مـه قـربان لب و دندان دیده

پیرن نازکگ ده جــان دیده

خداوندا مرا لایــق میساختی

که می شد شبی مهمان دیده

***

مـــه قـــربان قــد رسای دیده

  صـدای نی شده صـدای دیـده

دنیاره سرمه قــیامت مـوکونـه

مــــــرا کشته نازو ادای دیـده

                                                                                                             مزار شریف 1388