حسین "علی زاده"

حسین علی زاده متولد 1352ه ش در قریه گودال میرآدینه مالستان می باشد. تحصیلات ابتدایی را همانند سایر علم دوستان از مکتب خانه مسجد آغاز کرده است. بعدا در لیسه عالی میرآدینه تا صنف دوازدهم درس اش ادامه داده است. علی زاده لسانس علوم اجتماعی را از دانشگاه کابل دریافت کرده است. اکنون وظیفه مقدس معلمی را در لیسه میرآدینه عهده دار گردیده است و درخدمت مردم خود بوده وتنهایی اش را با شعر خوانی و موزون نمودن جملات از خود دور میکند. هنوز مجموعه شعری ندارد، اما به گفته خودش شعرهای پراگنده اش ایجاب یک مجموعه را دارد تا بتواند در باغستان ادب نام خود را ثبت نماید.  

 افغانستان

كشور افغانستان يــك كشور افسانــه  گشت         

تاروپود مـــــــا اسيركشور بيگـــــانه گشت

سالها مـــا جــان بداديم بهراستقلال خود 

هريكي زحمت كشيد زحمتش بي بهره گشت

سيل  پربــار تهاجم آمد است در باغ مـــــا            

كنده از ريشه حياتيم فكــر مــا آواره گشت

گــــه  به اسم رنگ ومذهب، گــــه به  راه

كــــرد بيگانه ز يكديگر وطن بيچاره  گشت

آخر اي ملت به همديگر بسازيم تـا كه خود            

 بگذريد زآن حرفها كان حـرفها بيگانه گشت

اي برادرگوش كن كان نقشها بي نقشه گشت        

دوستانم  فكر آنباش  كه اين چرا ويرانه گشت

شعله  اي خمپارهــــــا بر منزل و املاك ما 

سوخت اشجاري وطن آبـادي ها ويرانه گشت 

سیدروح الله رضوی) راحل)

     سیدروح الله رضوی درسال1366ھ .ش در منطقه شنیده ولسوالی مالستان چشم به دنیای هستی بازنموده است. وی دوران ابتدائیه را الی صنف دوازدهم به لیسه عالی شنیده به پایان رسانیده است. بعد ازسپری نمودن امتحان کانکور شامل تعلیم وتربیه هرات باستان گردیده و تا درجه لسانس را در آنجا مشغول تحصیل بوده است. در آنجا با انجمن های ادبی ارتباط برقرار نموده اشعار اش به خوانش گرفته است. وی علایق شعری اش را به دوران مکتب نسبت می دهد و از همان دوران با قالب های غزل،کلاسیک، موج نو، واشعار شاعران حاضر تجربه کرده است.  اما بصورت جدی در هنگامیکه به انجمن های ادبی هرات راه یافته است پرداخته. رضوی در باره خودش چنین می نویسد:" از تبار درد واندوهم،چترخانه ام ازجنس آتش و کوله بارم پر از آوارگی وغریبی است. دغدغه هایم دردی است که از حنجره شعر تراوش میکند، از دهکده های دور دست غزنی ام از کوهپایه هاییکه همیشه برایم خاطره آفرین بوده است. با آنکه احساس میکنم نامم را درتند باد حوادث ازدست داده ام. اما با تمام بی نام ونشانیها دوستان سیدروح الله صدایم میکنند."

روسوی دریا میروم دریاست درچشمم

آفاق دور و دشت نا پیداست درچشمم 

پروانه ام با ساز هر باغی نمـــی رقصم

شوری زآهنگ اقاقیهاست در چشمم

بیزارم از رنگ کبود صفحه دیــــروز

رنــگ زلال وابی فرداست درچشمم

مـــی مویم از امید نــــاپیدای تنهایی

اشک وصال عشق ناپیداست در چشمم

با آنکه دنیای غزلهایم غـــریبانه است

امــا بیاد چشم تو زیباست در چشمم 

آرزو

اگـــر چه رنــگ برنگاست آرزوهایم

ولــی هنوز قشنگ است آرزوهــــایم

اگر تو کوه شوی یا دل تــو سنگ شود

و بــــــاز بسته سنگ است آرزوهایم

سکوت مبهم دل را کنارهای بــگذار

که با سکوت به جنگ است آرزوهایم

بیا وبشکن ازین دل قفس قفس غم را

کــــه بسته دل تنگاست آرزوهایم

اگرچه سرد شدم خسته و کبود شدم

ولـــــی هنوز قشنگ است آرزوهایم 

 



سید عبدالله رضوی

     سیدعبدالله رضوی یکی از شاعران پر آوزاه کشور ما است که در مجالس های ادبی نامش بر همه ادیبان و شاعران آشناست. وی در مقاله ای به دوستم محمد زمان نهمت که در این راه تلاش نموده است، از خودش چنین می نویسد:" دریک روزگرم وآفتابی ازسال 1347در برهوت زمین وپنجره زمان درقریه شنیده ولسوالی مالستان ولایت غزنی گرفتارآمدم.از روزهای سبز وشیرین کودکی که بافقر ومحرومیت اجتماعی همراه بود خنده های تلخی بیاد دارم.از روزی که خود را فهمیده ام تا امروز بارهاو بارها آرزوی بال گشودن درآسمان آبی را در سرداشته ام. اما، آسمان کشورم همواره مه آلود بوده است ومنهم با بالهای شکسته.... چندی است ز نگارهای روحم را با شعر شستشو میدهم. شاید شقایق های پژمرده ام در بهار آرزو طراوتی تازه به خودبگیرد. گرچند سخن گفتن درباره خود انسان امری دشوار است و دیگران باید این امر رابعهده بگیرند. بیشتر باغزل انس دارم و درکنار آن گاهگاهی باگلهای دوبیتی های که باباطاهر کاشته وهمچنین یاس های نیما و فروغ وسپهری مشامم را نوازش میدهم و دغدغه های شعری ام را همان عاشقانه ها و درد های اجتماعی تشکیل میدهدکه دراکثر نشریه های که درمهاجرت نشر میشد اقبال چاپ یافته اند. در این اواخر در پی مداوای زخمهای عمیق وناسور کشورم راه های علاج را جستجو میکنم. هنوز مجموعه شعری بنامم نشده واشعار زیادی چون دوبیتی غزلهای عاشقانه آماده چاپ دارم. درآخر اینکه هنر تنها چیزی است که تاحدودی مرا ازتنهایی می رهاند.همین."

 رضوی که تحصیلات اش را دراصفهان ایران الی دوره خارج ادامه داده است و اکنون با خوانواده اش نیز در همان شهر بسرمیبرد. این هم غزل به این هال وهوا:

پامیر

ای زادگـــاه شعــــربلند شبانـــه ام

بـــا یــــاد نام سبز تو غرق ترانــه ام

دیراست زخم های تو ناسور مانده است

ای سرزمین مــــن،غـزل عاشقانه ام

هــــرچند دورمانده ام ازقله های تـو

پامیر سربلند مـــن! ای آشیانـــه ام

امــا بیاد نـــام تـــــو پـرواز میکند

مـــرغان آسمان غــــزل بر کرانه ام

آغــوش گرم خود بگشا تادوباره من

باز آیــم وغــــزل بسرایم به لانه ام